روز گذشته تو مترو نشسته بودم و داشتم از چهار راه ولی عصر به دروازه شمیران می آمدم. کتاب “آینه شکستن خطاست”رو می خواندم. این کتاب به همت بنیاد علمی فرهنگی علامه شهید مرتضی مطهری تولید شده و مروری بر دیدگاه های درباره آسیب های فرهنگی داره. این جا رسیده بودم که شهید می فرمود: غالبا خیال می کنند که حسن خلق و لطف معاشرت و به اصطلاح امروز ”اجتماعی بودن” همین است که انسان همه را با خود دوست کند. اما این برای انسان که فکر و ایده ای را در جامعه تعقیب می کند و درباره منفعت خودش نمی اندیشد میسر نیست.  چنین انسانی، خواه ناخواه و و است مگر آن که منافق باشد. در این حین مترو رسید به دروازه دولت. یک خانم و آقایی وارد شدند. نه خانمه وضعیت پوششی اش خوب بود و نه آقاهه ظاهر الصلاح بود. اندکی تامل کردم تا شاید تغییری ایجاد شود. فایده ای نداشت. جلو رفتم. به آقاهه سلام کردم و گفتم آقا، این خانم شماست؟ گفت: آره گفتم: بهش بگید حجابش رو درست کنه. در این هنگام یک نفر دیگر از اون بغل پرید وسط و با گستاخی شروع به فحاشی به من کرد که به تو چه؟! هر طور دوست داره میاد بیرون!! این حرکت، شوهرِ خانم بدحجاب را هم گستاخ کرد و با صدای بلند گفت: زن خودمه هر طور که می خوام میارمش بیرون و قلدرانه قصد دعوا داشت! من هم مظلومانه گفتم: به نظرم این کار هم به ضرر خودشونه و هم ضرر جامعه و من هم یک توصیه برادرانه کردم. قطار به دروازه شمیرون رسید و پیاده شدم. دیدم که اون نفر اول اومد پیشم و یکی دو حرف نامربوط نثار اون آقا و خانومه کرد و گفت که من دخالت کردم که دعواتون نشه. من هم در حالی که اشتباه بودن کارش رو بهش توضیح می دادم جملات شهید مطهری رو تو ذهنم تکرار می کردم...! 🍀 🌺🍀 💠💠💠💠 📲👇 @AmoozesheAmrebemarouf