هربار در قاب تلوزیون میدیدمت، قند در دلم آب میشد. زهر تلخی زانو زدن ظریف پیش امیر کویت، آنقدر مچاله ام کرده بود که فکر میکردم تا وقت مردنم تلخی اش به کامم می ماند. تو ولی وقتی آمدی آنقدر عزت و اقتدار نشان دادی و از کرامت نفس تک تکمان دفاع کردی، با دیدنت روحم میشکفت. دلم تازه میشد. هربار رد میشدم و توی قاب تلویزیون بودی، بی اراده روی تخت سنتی جلوی تلوزیون می نشستم و فقط نگاهت میکردم و شکر میکردم. من خیلی وجودت را شکر کردم حسین آقا! وزیر محترم دلها... روزی که در اخبار دیدمت برای درد غزه راه افتاده ای کشور به کشور میروی صحبت میکنی، قانع میکنی، دورهم جمعشان میکنی، وقتی رصد کردم و دیدم هر روز به یک یا گاهی دو کشور سفر داری و درد غزه بی تابت کرده، حیران اتاق را دویدم و به همسرم گفتم بیا نگاهش کن... ببین چه میکند... آقای امیر عبداللهیان دلم خیلی برای دیدن شما و آقا سید، تنگ میشود. درد دلتنگی علاجش چیست غیر از سوختن... ✍ ر.ابوترابی ✅ کانال @phonemotalebe