🔆 دیدگاه «علامه سید منیرالدینِ حسینیِ هاشمی» دربارهٔ نظریهٔ «برخورد تمدنها» و «گفتگوی تمدنها»
🔵 سید منیرالدین حسینیِ هاشمی:
«جهانی شدن بر سه محور ممکن است:
🌀 نظریه اول (برخورد تمدنها) این است که بگوییم در عینیت، بهوسیلۀ زبانِ کارآمدی، با تمدن دیگر درگیر میشویم که درنهایت، با برخورد تمدنها، یک تمدن غالب میشود؛ یعنی کارآمدیِ خود را اثبات میکند و بسترِ هماهنگ شدنِ سایر تمدنها میشود. در این محور، «موضعگیری» اساسِ تفاهم است و منطق کارآمدتر و پیروز بستر هماهنگی قرار میگیرد و دیگران با آن همراه میشوند.
🌀 نظریه دوم (گفتوگوی تمدنها) این است که بر محورِ بهرهوری از دنیا به تفاهم برسیم. در این فرض، نیازی به موضعگیریِ عینی و کارآمدیِ رزمی نیست؛ بهجای برخورد، تمدنها گفتوگو میکنند. این گفتوگو پیرامون بهرهوری از دنیا انجام میگیرد؛ بهگونهای که هماهنگی در سطح جهانی براساسِ مابهالاشتراکها انجام میشود و سطوح هماهنگی و استقلال به «مابهالاشتراک و مابهالاختلاف» تعریف میشود.
▫️مابهالاشتراکِ جهانی، میدان و سطح موضوعاتی را تحویل میدهد که باید در مقیاس جهانی هماهنگ شود.
▫️در سطح پایینتر نیز مجموعهای از ویژگیهای خاصِ منطقهای است که در آن نیز مابهالاشتراکِ منطقهای وجود دارد. باید استقلالِ مابهالاشتراکهای منطقهای حفظ شود؛ باید مابهالاشتراک هر منطقه هماهنگ شود و به وحدت برسد و ادبیات خاص خود را پیدا کند تا درنتیجه، تفاهم در مقیاس منطقهای برای به حداکثر رساندنِ بهرهوری حاصل گردد.
▫️دربینِ یک ملّت (که پایینتر از سطح یک منطقه است) نیز مابهالاشتراکهایی وجود دارد که با ملل دیگر در یک منطقه تفاوت دارد. مابهالاشتراکهای ملّی اساسِ وحدتِ ملی قرار میگیرد. این وحدت همچنان ادامه پیدا میکند تا اینکه به یک شخصیت منتهی میشود.
با این توضیح، کلاً مابهالاشتراکها طبقهها و مراتبِ موضوعات را معین میکند، و تعیین میشود که وحدت و تفاهم تا چه سطحی لازم است و تا چه سطحی نیز باید استقلال حفظ شود، نه اینکه درگیری باشد. بنابراین فرض «استقلال» و «تفاهم»، هردو حفظ میشود.
🌀 نظریه سوم (درگیری با «تمدن کفر» و گفتوگو با «تمدنهای متأله») این است که اصل در تفاهم برای بشر، نیازهای مادی و بهرهوری از آن نیست، بلکه اصلْ جهتِ تکامل است. جهتِ تکاملِ یک انسان، کلیۀ نظامِ تعاریفِ ارزشی او را تنظیم میکند که میتواند با جهتِ تعاریفِ فردِ دیگر مختلف باشد. [لکن] وحدتِ جهت، علّت تفاهم است؛ «قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ تَعَالَوْاْ إِلَى كَلَمَةٍ سَوَاء بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللّهَ وَلاَ نُشْرِكَ بِهِ شَيْئًا وَلاَ يَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضاً أَرْبَابًا مِّن دُونِ اللّهِ». ما قدرتِ همجهت و همسو شدن با خداپرستان را داریم. تفاهم بر روی مابهالاشتراک صحیح است؛ «مابهالاشتراکِ در جهت»، قابلتفاهم است. اگر مابهالاختلافِ در جهت به محورِ وحدت ـ آنهم با حفظ استقلال ـ برسد، امکان تفاهم دارید و اگر به وحدت نرسد و مثلاً هم «سَوَاء بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللّهَ» باشد و هم بتپرستی باشد، در این صورت، درگیری بهوجود میآید. پس، ما با «تمدن کفر» درگیری داریم و با «تمدنهای متأله» گفتوگو میکنیم. برای وحدت با متألهین، گفتوگو می کنیم و در برخورد و موضعگیری نسبتبه کسی که در جهتِ مقابل باشد، درگیری داریم.» (۱۳۷۸)
☑️
@moniroddin