🔅 اگر فلسفهٔ شدنِ خودمان را نداشته باشیم، «شدن» را باید از دیگران به عاریت بگیریم. ✔️ سید مُنیرالدّین حسینیِ هاشمی: "ضرورتِ فلسفه شدن اسلامی، ضرورتِ دين‌محوری است و اگر دين‌محوری، ضروری نباشد و دین‌ابزاری کافی باشد، فلسفۀ شدن اسلامی نیز ضرورتی ندارد و می‌توان «شدن» را از دیگران به عاریت گرفت! اگر دین بخواهد در ايجاد تناسبات، ساختارها، نظامات، ايجاد شرايط حضور داشته باشد، بايد فلسفۀ شدن خاص خود را داشته باشد. در این صورت اولین «شدن»تان شدنِ جامعه است، سپس شدنِ متغيرهای بزرگ جامعه، یعنی شدنِ سياسی جامعه، شدن ِفرهنگی جامعه، شدنِ اقتصادي جامعه. سپس به سطوح پایین‌تر می‌آییم که ساختارهای موضوعی است. مثلاً در حوزه فرهنگ، ساختار بخش‌های پژوهشی، جريان اطلاعات و مديريت اطلاعات در سفارش‌پذيری، ايجاد نياز و سفارش جدید و... را تولید می‌کنیم. بنابراين حتی اگر ما نیز تصمیم بگیریم که فلسفۀ شدن نداشته باشيم، قطعاً اصل «شدن» در عينيت، تعطیل‌بردار نيست. ممکن است در یک جامعه، شدنِ اسلامی نباشد و شدنِ دين‌ابزاری باشد، اما به هیچ وجه، اصل «شدن» در آن تعطیل‌بردار نیست. البته تاریخ نیز ثابت کرده است که شدنِ دين‌ابزاری به همان ميزان ضربه زده است که ساختارگرایيِ غیرملتفت به شدن، ضربه زده است؛ چرا که شما پاسخگو به مسائل مستحدثه می‌شويد و ولایت بر ساختارها و مفاهيم را آن کسی پيدا می‌‌كنيد كه بيرون از نظام ارزشی شماست و شما فقط توجیه‌گر او خواهید بود. نهایت امر این است که ما نیز از سر غفلت و نادانی - و نه عامدانه- توجیه‌گر آنان بوده‌ایم." ۷۸/۷/۱۱ ☑️ @moniroddin http://urly.ir/kojm