🤍
𓆩نیمھ پنهان یک اسـطورھ𓆪🤍
𝚙𝚊𝚛𝚝:21
کمکم به قم رفت و آمد پیدا کرد. در آنجا زیارت میکرد، درس میخواند، سخنان عالمان دینی را فرامیگرفت و در بازگشت بهعنوان سوغات، افکار انقلابی، نوار و اعلامیههای امام را میآورد.
کار معلمیاش را هم توسعه داد؛ حالا علاوه بر تدریس در مدرسه، در مساجد و محفلهای خصوصی هم سخنرانی میکرد. بازهم ساواک از فعالیتش مطلع شد، تحت تعقیب قرار گرفت و از شهرضا فرار کرد. اول به فیروزآباد فارس رفت و پس از آن به یاسوج. در این دومی بازهم یک سخنرانی کار دستش داد و مجبور شد بازهم فرار کند. مقصد بعدیاش دوگنبدان بود و از آنجا به اهواز رفت.
موج انقلاب که بالا گرفت تاب غربت نیاورد و به شهرضا برگشت. این زمانی بود که در اصفهان و یازده شهر دیگر حکومت نظامی اعلام شده بود. در بازگشت به شهر و دیار، محمدابراهیم همت سازماندهی تظاهرات مردمی را بر عهده گرفت. در پایان یکی از راهپیماییها، قطعنامه راهپیمایی را او قرائت کرد و همین باعث شد که شناساییاش کنند و در صدد دستگیریاش برآیند. شایع شد که حکم اعدامش را صادر کردهاند و این موجب شد که معلم جوان ما ـ که هنوز هم جوان بود به زندگی و فعالیت کاملاً مخفی و پنهانی روی آورد. چند ماه که گذشت انقلاب پیروز شد و با سرنگونی رژیم سلطنتی صاحب پرونده شماره 33 ساواک اصفهان محمدابراهیم همت از چنگ آنانی که دنبالش بودند، جان سالم به در برد.
زندگــینامه ســردار شهید محــــمد ابراهیــم همـــت💜🪴
@Antiliberalism