متن شبهه: دکتر سروش در سخنرانی اخیرش با عنوان " چرا مثنوی می خوانیم؟ "، به این سوال مخالفان عرفان و تصوف جواب می دهد که وقتی می توانیم دین را از سرچشمه اش یعنی قرآن بگیریم، چه نیازی به خواندن مثنوی داریم؟ سروش می گوید: انگلیسی ها ضرب المثلی دارند که می گوید "کسی که فقط لندن را دیده، لندن را نمی شناسد." این ضرب المثل بدین معناست که باید پاریس و رم و برلین را هم ببینی تا بتوانی بگویی، لندن چگونه شهری است. سروش نتیجه می گیرد کسی که فقط قرآن را بخواند، در واقع قرآن را هم بلد نیست. در تعامل و مقایسه است که می شود قرآن را بهتر فهمید. کما اینکه خود قرآن در تعامل و مقایسه با سایر ادیان و اندیشه های روزگارش، شکل گرفته و معنا یافته است. مثنوی هم نوعی فهم از قرآن با مبانی خاص است. کسی می تواند مدعی فهم بهتر قرآن باشد که فهم های بیشتر و متکثر تر با مبانی مختلف تری از قرآن را دیده و خوانده باشد. فهم دینی در طول تاریخ یا همین مکانیسم دیالکتیکی است که ژرفا و گسترش یافته. سروش نتیجه می گیرد، تک منبعی بودن ما را متعصب و خشک بار می آورد و کثرت منابع، فهم ما را عمق و وسعت می دهد. پاسخ شبهه: 1⃣از منظر هرمونوتیکی قرائت هر متن می تواند به همراه پیش فرض هایی صورت پذیرد که موجب تاثیر در فهم آن متن گردد. مطالعه گسترده می تواند تاثیر مثبت یا منفی در فهم داشته باشد، اما معیار چیست؟ 2⃣پاسخ در سنخ شناسی نوع پیش فرض است. در یک تقسیم پیش فرض ها بر سه نوع می باشند: ۱. بایسته ۲. شایسته ۳. نبایسته 3⃣مثلا در تفسیر قرآن ❗️شناخت زبان عربی صرف و نحو و لغت و ... ضروری و بایسته است. ❗️شناخت علم تجربی روز نیز می تواند بسیاری از مسائل را قابل فهم تر نماید. لذا دانستنش شایسته است. ❗️اما نبایسته: مانند دانستن تفسیر به رای و بدون ضابطه و ... زیرا ذهن را سمت و سو می دهد. ❓در آخر باید بررسی شود آیا مثنوی به عنوان یک نگاه معرفتی و عرفانی از قرآن کریم شایسته دانستن است و یا از آنجا که ضوابط مبهمی در تفسیر دارد، نبایسته محسوب می شود؟ 4⃣به نکات مهم دیگری در اینجا باید توجه کرد که درک مخاطب را از جایگاه و خواستگاه نظریه ی آقای سروش بالاتر خواهد برد. 👈 اصالت دادن به شناخت فهم های متکثر و قرائت های مختلف برای درک یک متن و فهم عمیق تر آن، ملزوماتی را نتیجه خواهد داد که ما را به یک بیراهه ای خواهند رساند. حالا می‌توانیم مکانیزم این فرایند را بررسی کنیم تا نتیجه روشن شود. 5⃣متکی بودن فهم دقیق تر قرآن به شناخت فهم های متکثر خود ضدیت با هدف قرآن پیدا میکند. خود قرآن مکرراً می فرماید: 💠 وَلَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّكِرٍ [ سوره القمر: 17] و اين قرآن را آسان ادا كرديم تا از آن پند گيرند. آيا پندگيرنده‌اى هست؟ آیه در همین سوره چندین بار تکرار شده و در سوره های شریفه ی دیگر هم خطاب به پیامبر بیان شده. اگر قرآن خود قابل فهم نبود مستقیماً دعوت به تدبر و تفکر نمی‌کرد ، بله قرآن، پیامبر و اهل بیت (ع) را مفسر و مبین قرآن می داند اما این تبیین قرائت مختلف نیست بلکه انعکاس عمق و لایه های باطنی قرآن در طول هم است. حال ببینیم نتیجه این نظریه ی جناب سروش به کجا می انجامد. 6⃣ اصالت دادن به گستردگی و کثرت مبانی و چند منبعی بودن یعنی اصالت دادن به پیش فرض های ذهنی و اصالت دادن به پیش فرض ها، نتیجه اش ایجاد برداشت ها و قرائت های مختلف است و نتیجه ی قرائت های مختلف نسبیت گرایی در فهم متون است و نتیجه ی نسبیت گرایی "پلورالیزم" می شود که صد در صد ضدیت دارد با حقانیت یک مکتب یا یک اندیشه و این سرآغاز بی هویتی ارزش ها و مطلق گرایی در حقایق و یقینی بودن تفکرات است و باز هم نتیجه ی آن نسبیت گرایی در اخلاق و همه چیز است. و نهایتاً می بینیم افرادی منحرف و خطرناک مانند سروش با بحث های به ظاهر علمی این چنینی، در حقیقت می خواهند دین را از درون تهی کنند و افکار را به لاابالی گری و اباحه گری و بی قیدی سوق دهند. 7⃣ان شاءالله با عمیق تر کردن مبانی و عقاید خود و دقیق شدن در فهم و درک درست از اصول، در دام خطرناک این افراد نیفتیم. کانال بصیرت،پاسخ به شبهات و شایعات جهت عضویت @Antishobhe 👈👈👈