﷽
🔴امروز داشتم به افاضات یکی دوماه پیش رئیس جمهور در مورد خطرات
#کرونا فکر میکردم و اینکه باید ترسید و نباید وسط سیل ایستاد، که اینکار نشانه بی عقلیه!!!
فکر کردن به این مسئله منو یاد خاطره ای از خودم انداخت که شاید گفتنش خالی از لطف نباشه.
🔘در اوان جوانی که شب ها همراه مرحوم پدرم برای آبیاری زمین کشاورزی به مزرعه میرفتم، ترس عجیب و غریبی نسبت به گرگها داشتم. در اون سالها سازمان محیط زیست چندین قلاده از گرگها رو به منظور احیا در منطقه رها کرده بود. البته طی چندسال بجز یکی دوبار اونها رو ندیدم و قبل از اینکه من سکته بزنم، اونها فرار کرده بودن. هیچ موردی هم از حمله گرگها رخ نداده بود و بخاطر خشکسالی و نبود آبهای سطحی، در سالهای بعد هم منقرض شدند. در اون سالها پدرم با اینکه بیماری داشت و از لحاظ قوای جسمانی شاید از من ضعیف تر بود بدون هیچ ترسی در تاریکی شب کار میکرد و من از ترس و اضطراب زیاد سعی میکردم، زیاد از آتشی که درست کردم، دور نشم. این ترس و اضطراب باعث شده بود نتونم به درستی کارم رو انجام بدم و همیشه آب از جایی که من قرار بود مهارش کنم، هرز میرفت و از زمین خارج میشد. اون موقع بود که کار پدرم مضاعف میشد و باید جور کم کاری من روهم می کشید، یکی دوبار هم واسه اینکه غرور جوونیم نشکنه، تلویحا بهم گفته بود که خودش تنهایی راحت تر کار میکنه. از طرفی من هم علاقه ای به اون کار نداشتم، فقط بخاطر التیام وجدانم، دوست داشتم کنارش باشم و لاف جوونیم هم اجازه نمیداد که بهش بگم میترسم.
مدت های زیادی فکرم درگیر اختلاف رفتار خودم و پدرم بود، اینکه ترس من معقول هست یا نترسیدن پدرم؟ و اینکه تفاوت ما در چیه؟
تا اینکه یک روز به خودم اومدم و با خودم گفتم
تو روزی ۵ مرتبه نماز میخونی و خدا رو به بزرگی یاد میکنی.
به زبان میگی که خداوند همیشه حاضر و ناظر بر بندگانش هست، از همه قویتره و نسبت به بندگانش مهربان
ولی گرگی که ازش میترسی، یک حیوانه که همه جا حاضر نیست و توی این دشت بزرگ شاید احتمال اینکه نزدیک تو باشه کمتر از یک در هزاره.
در ضمن قدرت نامحدود و بی انتها هم نداره و قدرتش محدوده.
اون وقت چطور حضور خدا رو فراموش میکنی و ذهنت رو درگیر گرگ میکنی و ازش میترسی؟
اینجا بود که فهمیدم، اعتقاد و ایمان من زبانی بوده و اعتقاد پدرم قلبی.
البته نمیخام خدای نکرده از پدرم یک قهرمان بسازم، چراکه بدون تعارف و در واقع ایشون هم یک فرد کاملا عادی بود، فقط منظورم اینه که نسبت به من اعتقاد محکمتری داشت.
البته تر اینکه این استدلال ها هنوز هم که هنوزه به اعتقاد قلبی تبدیل نشده و من هنوز درگیر همون مشکلات قبلی هستم و اگر استخدام دولتی نبود و از کار کشاورزی معاف نشده بودم، چه بسا در اوج جوانی سکته ناقص یا کاملی زده بودم.
مخلص کلام اینکه همه ما یک حسن روحانی در درون خودمون داریم که باید سعی کنیم مهارش کنیم و شاید برای خیلی هامون هم مهارپذیر نباشه. فرقی نمیکنه که از گرگ بترسی یا گرگ نماها. واسه انسان ترسو با ایمان ضعیف یک روز آمریکا گرگه، یک روز اروپا، یک روز سیل و روز دیگه کرونا. واسه همین باید سعی کنیم، تا وقتی مهارش نکردیم سراغ مسئولیت های بزرگ نریم، چون که با گرفتن مسئولیت های بزرگ، بزرگتر نمیشیم، فقط آبی که از زمینت خارج میشده، تبدیل به سیلی میشه که خوزستان رو با خودش میبره.
پ.ن:
ایران ما
#مرد_میدان میخواهد وبس
✅با آنتی شبهه آگاهانه بپذیریم👇
@Antishobheh