پرچم سهرنگ و عکسها و نامها را که سیر نگاه کرد، قول و قرارهایش را که گذاشت، اشکهای سرخورده روی گونهها را که پاک کرد، بند کفشهایش را که بست، کنار پنجرهی معراج شهدا، از پشت شیشههای رنگی، آخرین عکس را هم گرفت و یکلحظه به "یا فاطمه الزهرا"ی توی عکس خیره ماند. گزینهی اشتراکگذاری را لمس کرد، نوشت «آنان که قلبشان ز تو رخصت گرفته بود، سربندشان به نام تو زینت گرفته بود...» و دلش خواست از نام هر هشت شهید بنویسد و از خانطومان و از حال امروزِ مجتمع دانشجویی امام رضا؛ دلش اما حرم را بیشتر خواست. ارسال را زد و به ابرهای آسمانِ نهم آذر نگاه کرد که برعکس ابرهای دلش، کنار نرفته بودند. فکر کرد بیآرتی را بیخیال شود و بیست دقیقهای با انبوه فکرهای روشنِ بعد از روضه، فدائیاناسلام و امامرضا را قدم بزند تا حرم. انگشت روی هندزفریاش گذاشت و یک ثانیه بعد کسی در گوشش دم گرفت: هوای حسین... هوای حرم... هوای شب جمعه زد به سرم...
#موسسه_جوانان_آستان_قدس_رضوی
#سازمان_علمی_فرهنگی_آستان_قدس_رضوی
❇️
@Aqr_Javanan