✿✵✨🍃🌸<❈﷽❈>🌸🍃✨✵✿
هـر شــ🌙ــب
🍃🍂داستــــانهـــای
پنـــــدآمــــــوز🍃🍂
┄┅═✼✿✵✿✵✿✼═┅┄
احد در منطقه شهرک «پرواز تبریز»
زمینی خریده بود تا خانهای در آن بسازد
بعد از بنای خانه نوبت رسید در خانهاش
چاهی بکَند، دو مقّنی را گرفت
تا در حیاط منزل او چاهی بکنند
احد خواست صبحانهای حاضر کند
که دید هر دو مقنّی لباس کار خود را
خارج کرده و لباس پوشیده
و وسایل خود را جمع کردهاند
علت این تعطیلی زود هنگام را سؤال کرد
مقنی گفت: ملک شما ماسهزار است
و کندن آن برای ما سخت است و مقدور نیست
پیمانکار دیگری برای خود پیدا کنید
احد میگوید: صبر کنید
سراغ کیف خود میرود و دستمزد
یک روز کامل آن دو نفر را میپردازد
دو نفر در حیرت میمانند که با اینکه کاری
نکردهاند اما دستمزد کامل یک روز را میگیرند
احد گفت: ملک من سفت است تقصیر شما
چیست که امروز خانوادهتان منتظر شما
هستند دست پر خانه بروید
مقنّیها غیرتی شده و دوباره لباس کار
پوشیدند و مشغول به کار شدند
احد برای خرید گوشت برای تهیه آبگوشت
بیرون رفت نزدیک ظهر بود که احد دید
آنچه از چاه خارج میشود بجای
سنگریزه سفت خاک نرم است
خوشحالی عمیقی به احد دست داد
شب که کار کندن چاه تمام شد
مقنّی به احد گفت:
تو مراعات دستمزد ما را کردی
خدا هم این مراعات حال ما را بر تو
بیجواب نگذاشت
تو ما را بدون دستمزد به خانه نفرستادی
و خدا دستمزد تو را داد که اگر این کار
نیمه کاره ما را هر پیمانکاری میدید
دو برابر این دستمزدی که به ما دادی
با تو دستمزد قرارداد میبست
✧✾════✾✰✾════✾✧
☑️ کـانـال آرامـش بـا خــدا☟
کلیک کنیـد ⇩⇩⇩
➯
@Arameeshbakhoda