💠 • ° •🔸 ◎﷽◎ 🔸• ° • 💠
🔷🔸 هـر شـــ🌙ـــب یـــڪ🔸🔷
⇩⇩⇩ داسـتـــ📚ــــان⇩⇩⇩
°❀°▪️°❀°▪️°❀°▪️°❀°
این متن برگرفته از کتاب
#کیمیاگر
نویسنده
#پائولو_کوئلیو
ترجمه: آرش حجازی
کاسبی پسرش را فرستاد تا راز خوشبختی را از فرزانهترین انسان جهان بیاموزد
پسرک چهل روز در بیابان راه رفت، تا سرانجام به قلعهٔ زیبایی بر فراز یک کوه رسید.
مرد فرزانهای که پسرک به دنبال او بود، آنجا میزیست.
اما قهرمان ما به جای ملاقات با مردی مقدس، وارد تالاری شد و جنب و جوش عظیمی را دید
تاجران میآمدند و میرفتند،
مردم در گوشه کنار صحبت میکردند،
گروه موسیقی کوچکی نغمههای شیرین مینواخت و میزی مملو از لذیذترین غذاهای بومی آن بخش از جهان، آنجا بود.
مرد فرزانه با همه صحبت میکرد و پسرک مجبور شد دو ساعت منتظر بماند تا مرد فرزانه به او توجه کند.
مرد فرزانه با دقت به دلیل ملاقات پسرک گوش داد، اما به او گفت در آن لحظه فرصت ندارد تا راز خوشبختی را برایش توضیح دهد
به او پیشنهاد کرد نگاهی به گوشه کنار قصر بیندازد و دو ساعت بعد بازگردد
سپس یک قاشق چایخوری به پسرک داد و دو قطره روغن در آن ریخت و گفت:
علاوه بر آن میخواهم از تو خواهشی بکنم، همچنان که میگردی، این قاشق را هم در دست بگیر و نگذار روغن درون آن بریزد!
پسرک شروع به بالا و پایین رفتن از پلکانهای قصر کرد و در تمام آن مدت، چشمش را به آن قاشق دوخته بود.
پس از دو ساعت به حضور مرد فرزانه بازگشت، مرد فرزانه پرسید:
فرشهای ایرانی تالار غذا خوریام را دیدی؟
باغی را دیدی که خلق کردنش برای استاد باغبان ده سال زمان برد؟
متوجه پوست نوشتههای زیبای کتاب خانهام شدی؟
پسرک، شرم زده اعتراف کرد هیچ ندیده است! تنها دغدغهٔ او این بود که روغنی که مرد فرزانه به او سپرده بود، نریزد
مرد فرزانه گفت: پس بگرد و با شگفتیهای دنیای من آشنا شو، اگر خانهٔ کسی را نبینی نمیتوانی به او اعتماد کنی
پسرک قوت قلب گرفت، قاشق را برداشت و بار دیگر به اکتشافات قصر پرداخت
این بار تمامی آثار روی دیوارها و آویخته به سقف را تماشا کرد، باغها را دید و کوههای گرداگردش را، لطافت گلها را و نیز سلیقهای را که در نهادن هر اثر هنری در جای خود به کار رفته بود.
هنگامی که نزد مرد فرزانه بازگشت، هر آنچه را که دیده بود، با تمام جزئیات تعریف کرد.
مرد فرزانه پرسید: اما آن دو قطره روغن که به تو سپرده بودم کجایند؟
پسرک به قاشق داخل دستش نگریست و دریافت که روغن ریخته است.
فرزانهترین فرزانگان گفتهاند: پس این است یگانه پندی که میتوانم یه تو بدهم
راز خوشبختی این است که:
همهٔ شگفتیهای جهان را بنگری و هرگز آن دو قطره روغن درون قاشق را از یاد نبری...
〰❁🍃❁🌸❁🍃❁〰
☑️ کـانـال آرامــِش بـا خـــدا☟
کلیــڪ ڪنید ⇩⇩⇩
➯
@Arameeshbakhoda