بودوماه واختر و شمع ومن وخیال خواب از سرم به مرغی پریده بود در گوشه اتاق فرو رفته در رویای رفته مرا پیش دیده بود درعالم به چشم آمدم پدر کز رنج چون کمان قد سروش بود سیاه او شده بود اندکی سپید گویی سپیده از افق دمیده بود یاد آمدم که در دل هزار بار نوازشم به سر و رو کشیده بود از برون شدم به تماشای روی او کی لذت بدین حد رسیده بود چون محو شد پدر از نظر مرا به روی گونه زردم چکیده بود خیال پدر 🐬حـ خـ با شعـ🌸🍃‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 💛⃢🌼eitaa.com/joinchat/460718545C2337e20a01