خبر داری یه رمان توی ایتا هست که غوغااا کرده؟
نمیدونی؟😳😳
🖤💕🖤💕🖤💕
بعد از ناهار وایساد ظرفارو شست و رفت توی اتاق یکم بخوابه استراحت کنه.
منم یکم گوشی بازی کردم که یه ساعتی گذشت.
باز اون کرم درونم فعال شد و یه پارچ آب پر کردم و بردم بالاسر داریوش
3
2
1
یهو آب پارچو خالی کردم روی صورتش.
با داد نشست روی تخت و یکم با گیجی به دور و برش نگاهی کرد که چشمش افتاد به من و تا ته قضیه رو فهمید.
منم دو تا پا داشتم سه تا دیگه ام قرض کردم و دویدم بیرون از اتاق.
_به والله اگه دستم بهت برسه هاااا آتناااا.
خندیدم:چیه؟ تهدیدم نمیتونی بکنی؟
و با نفس نفس فرار کردم از دستش.
پرید به سمتم که منم پریدم رو مبل.
اونجا اومدم با ژست بپرم رو اون یکی مبل که یهو این پام پیچید تو اون یکی و با مخ رو زمین فرود اومدم.
داریوشم منو مثل پر کاه بلندم کرد روی دستشو بردم سمت اتاق.
انداختم روی تخت و حالا قلقلک بده کی نده.
+وااااااااااااای تورو به جد پدریت ولم کن.
دوباره قلقلکم داد که تصمیم گرفتم سرکارش بزارم تا ولم کنه.
+داریوش؟
دست برداشت و نگاهم کرد:جوووون؟
صدامو بغض دار کردم و گفتم:بچمو اذیتش نکن.
چشاش شد قد توپ تنیس.
_چییی؟
+خب هی شکممو قلقلک میدی بچه امو اون تو هی اذیت میکنی.
چندبار پلک زد وگفت:ی...یع...یعنی منم مثله آرش دارم بابا میشمممممم؟
تو دلم بهش خندیدم که اینقدر الکی خوشحال شده.
بلند شدم و رفتم دم در اتاق و زبونمو براش در آوردم و گفتم:هه هه هه دیدی گول خوردییی؟
ایندفعه پوکر نگاهم کرد.
+خب حالا ناراحت نباش ایشالا چندماه دیگه نوبت ما میشه.
و ریز ریز بهش خندیدم😁
#کپی_پیگرد_قانونی_دارد.
🖤💕🖤💕🖤💕
نویسنده: دُخــتــــღآریـایـــے✯
@hotchocolatebatamlove💚🍃
بدو بدو سریع برو که اگه نری از دستت در رفته😁🏃♀🏃♀
این زنو شوهر همش دارن از این کارای باحال میکنن اگه میخوای بخندی بدو برو اینجا😂👇
@hotchocolatebatamlove
البته بگم که با کلی دردسر بهم رسیدنا😉😍☺️