‍ واحد خوانی (شمع من سو سو مزن حیدر خجالت میکشد) با نوای شمع من سوسو مزن حیدر خجالت می کشد دست بر پهلو مزن حیدر خجالت می کشد خواستی برخیزی از جا به علی خود بگو خواستی برخیزی از جا به علی خود بگو هی به فضه رو مزن حیدر خجالت می کشد هی به فضه رو مزن حیدر خجالت می کشد جان من بر لب جان من برلب رسید از سرفه هایت جان من آی خانم خانم جان من جان من برلب رسید از سرفه هایت جان من خانه را جارو مزن حیدر خجالت می کشد الهی به حق امام حسین نبینی،مادرت سرش درد گرفته !!!! فرمودن اینقدرروزای آخر مادرم سردرد داشت،سرشو با دستمال می بست مادر عجب شبی آ من خودم گیسوی زینب را مرتب می کنم زهراااااا من خودم گیسوی زینب را مرتب می کنم شانه بر گیسو مزن حیدر خجالت می کشد چی شد شونه میزدی؟ یهو دیدم شونه از دست زهرام افتاد در میان ،بسترت وقتی که می آیم بمان اینچنین زانو مزن حیدر خجالت می کشد این علی دیگر علی خیبر و خندق که نیست بوسه بر بازو مزن حیدر خجالت می کشد __________💠💠__________