می ترواد ماه از چشمان گریان علی می دمد خورشید از چاک گریبان علی گوییا رازِ فنا فی الله شد یکباره فاش خون که زد فواره از فرقِ گل افشان علی سر نمی ساید زمین تنها به دامانش، که عرش می گذارد از ارادت سر به دامان علی خیبری گفت از تحیر مرحبا وقتی شکافت فرق مرحب از میان با تیغِ برّان علی تا به خود آمد بدون سر ز میدان می گریخت هر که جرات کرد و راهی شد به میدان علی خوش به حال ماه، شد رویش سپید از آفتاب بسکه هر شب چرخ زد گِردِ شبستان علی خوش به حال چاه ،آن چاهی که در شب های هجر مخزن الاسرار شد از داغِ پنهان علی خوش به حال آن رفیقِ جان که آمد از قَرَن جان خود را در رفاقت کرد قربان علی هر که با مولا سرِ جان بست پیمان و نکرد در هجومِ خون و خنجر ترکِ پیمان علی شد اباذر شد اویس و مالک و سلمان فارس از وفا و از خلوص و زهد و ایمان علی کو گدایی که نبرده گوهر از انگشت او؟ کو یتیمی که نخورده نان ِ احسان علی؟ باری از میزان خود شرمندگی ها می کشد گر عدالت پا نهد روزی به میزان علی اخترستان شد شب و از تیرگی ها پاک شد گریه کرد از بسکه در شام غریبان علی تا که می آید ز نخلستان شمیم بوتراب می وزد از آسمان تا عطر عرفانِ علی منکران را باد لعنت ها ز سوی انس و جان مخلصان را باد رحمت ها ز جانان علی نیک اختر آن که چون من در ازل همراه خضر جامی از کوثر کشید و شد پریشان علی 🖌اثر: استاد حسن روح الامین ✍شعر: فرشادسپهرپور