و امروز... چھل روز از پر ڪشیدنت مےگذرد!... زخم هاۍ تنت آرام گرفتند آرمان؟! درد هایت؟! پهلوی شڪستہ و صورت ڪبودت؟! راستی... دل مادرت چطور؟! آرام گرفتہ؟! ڪنار آمده با نبودن‌هاۍ آرمانش؟! یا مثل ام لیلا با خیال جوان رشیدش شب و روز مےگذراند؟!... 🥀 💔