خاطرات خواندنی:🙂 نبرد سنگینی در فاصله نزدیک بین ایرانی ها و عراقی ها در گرفته بود و طرفین بعد از مدتی خسته شدن و دیگه به طرف هم شلیک نمی کردن و در وضعیت سکون قرار داشتن. این وسط یه تک تیرانداز ایرانی ناگهان به عربی میگه : جاسم کیه؟ یه عراقی از همه جا بی خبر سرشو بالا میاره و میگه : من که همون لحظه به درک واصل میشه. چند دقیقه بعد دوباره همون صدا میگه : رحمان کیه؟ یه عراقی دیگه میگه : من و اونم یه گلوله وسط مغزش میشینه. عراقیا که از این قضیه کلافه شدن و فهمیدن طرف مقابلشون کیه میان کلک بزنن و یکی از تیراندازان خبرشون داد میزنه میگه : رسول کیه؟ اما کسی جواب نمیده. چند دقه بعد یکی از خاکریز ایرانیا میگه : کی با رسول کار داشت؟ که اون عراقی سرشو بالا میاره و میگه من!!! و اونم با یه شلیک بی نقص تک تیر انداز ایرانی به جهنم نقل مکان میکنه.