مادرشوهر در جوانی همسرشون از دست داده بود برا همین با ما زندگی میکرد چند وقتی بود یهو قهقه های بلندی میزد من اولش فکر میکردم به تلویزون نگاه میکنه ولی اینحور نبود واقعا من خوف میکردم میترسیدم مخصوصا شبها که قهقه میزد کم کم این رفتار بر همسرم اثر کرد اونم یهو قهقه میزد من دیگه نتوستم بمونم شبی که میخاستم فرار کنم دیدم مادرشوهرم و شوهرم .....https://eitaa.com/joinchat/3378708844C983cd10b9d