در حال گشت اطراف درب یک حرم بودیم..دیدیم دختری ۲۵ ساله از برخورد بد بنده خدایی ناراحت شده ..باصدا بلند گریه میکرد و میگفت دیگه شهرتون نمیام... رفتم کنارش .(بسیار بد پوشش بود)بدون توجه به حجاب ،بهش گفتم عزیزم خیلی سرده بیا بریم یه چای گرم بهت بدم .پیداست خیلی خسته ای😳تعجب کرد..براش چای ریختم ،کلی باهم صحبت کردیم...آخر کار چادر نماز بهش هدیه کردیم گره روسری اش بسته شد..کتاب و شاخه گل از کنار مزار شهید براش اوردیم...و با خوشحالی و رضایت راهی شهر خودش شد... @AsheghanVelayattt