┈┈••✾❀🕊💚🕊❀✾••┈┈
🌴
#ادامه #ترجمه_و_شرح_خطبه_18_نهج_البلاغه؛
#نکوهش اختلاف
📜
#ادامه_خطبه در يك نگاه:
✅نکته ها:🔴🔵اين اختلافات قابل توجيه نيست:
💠امام در اين بخش از سخنانش به يک استدلال متين و محکم براى ابطال مسأله اجتهاد به رأى و تصويب آراى مجتهدين و به تعبير ساده تر قانونگذارى فقها دست زده و با يک تقسيم دقيق که بر پنج پايه قرار گرفته، تمام راه هاى فرار را بر آنها مى بندد، و نادرستى اين طرز فکر را به روشن ترين بيان تبيين مى کند.
1️⃣نخست مى فرمايد: «سرچشمه اين همه اختلاف آراى آنها در مسائل فقهى چيست»؟ «آيا ✨خداوند سبحان به آنها دستور اختلاف و پراکندگى داده است و آنها اطاعت فرمان او کرده اند!» (اَفَاَمَرَهُمُ اللهُ سُبْحانَهُ بِالاِخْتِلافِ فَاَطاعُوهُ).
💢به يقين چنين چيزى امکان پذير نيست چرا که خداوند واحد و يکتا هميشه دعوت به وحدت و يگانگى مى کند و از تفرقه و پراکندگى بر حذر مى دارد، اوست که در قرآن مجيدش مى فرمايد: «وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللهِ جَميعاً وَ لا تَفَرَّقُوا; همگى به ريسمان (محکم) الهى چنگ زنيد و متفرق نشويد».(8)
🔺بنابراين اختلاف حتماً از جاى ديگرى سرچشمه مى گيرد و لذا در دوّمين مرحله مى فرمايد: «يا اين که خداوند آنها را از اختلاف بر حذر داشته و آنها عصيان نموده اند!» (اَمْ نَهاهُمْ عَنْهُ فَعَصَوْهُ).
🔻سپس به سراغ احتمال سوّم مى رود،🌼 مى فرمايد: «يا اين که خداوند سبحان دين ناقص نازل کرده و در تکميل آن از آنها کمک خواسته است!» (اَمْ اَنْزَلَ اللهُ سُبْحانَهُ ديناً ناقِصاً فَاسْتَعانَ بِهِمْ عَلى اِتْمامِهِ).
👌مسلّم است که هيچ مسلمانى چنين سخنى نمى گويد که دين خدا (اسلام) ناقص است و خداوند از بندگانش براى تکميل آن يارى مى طلبد! بلکه به عکس آيات قرآن با صراحت، اين آيين را از هر نظر کامل مى شمارد و مى فرمايد: «اَلْيَوْمَ اَکْمَلْتُ لَکُمْ دينَکُمْ وَ اَتْمَمْتُ عَلَيْکُمْ نِعْمَتِى وَ رَضِيْتُ لَکُمُ الاِسْلامَ ديناً; امروز دين شما را کامل کردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و اسلام را به عنوان آيين (جاودان) شما پذيرفتم».(9)
❇️سپس به سراغ احتمال ديگرى مى رود که بطلان آن نيز مانند آفتاب روشن و آشکار است، مى فرمايد: «يا اين که آنها شريکهاى خدايند و حق دارند بگويند (و حکم صادر کنند و قانون بنويسند) و بر خداوند لازم است رضايت دهد!» (اَمْ کانُوا شُرَکاءَ لَهُ، فَلَهُمْ اَنْ يَقُولُوا، وَ عَلَيْهِ اَنْ يَرْضى).
بديهى است اگر کسى قائل به خدايان متعدّد باشد، بايد براى هر کدام از آنها سهمى در قانونگذارى و صادر کردن احکام قائل شود; ولى مگر ممکن است مسلمانى که اساس و پايه آيين او بر توحيد است و همه اصول و فروع دين را از دريچه توحيد مى نگرد تن به شرک در دهد و فقها و قضات را شرکاى خدا بشمرد؟!
✍️به تعبير ديگر يکى از شاخه هاى توحيد (بعد از توحيد ذات و صفات) توحيد افعال است، و يکى از شاخه هاى توحيد افعالى، توحيد حاکميّت و قانونگذارى است; و مطابق آن حاکميّت و تمام شاخ و برگش، بايد به خدا منتهى شود. حکم، حکم اوست و فرمان، فرمان او! چنان نيست که خداوند بخشى از قوانين اسلام را خودش تشريع کرده باشد و تشريع بخش ديگرى را به مغزهاى ناتوان انسانها واگذار کرده باشد! مگر غير او، از مصالح و مفاسد احکام به طور کامل ممکن است آگاه باشد! مگر ممکن است خداوند زمام بندگان خودش را به دست قانونگذارانى بگذارد که هر کدام به ظن و گمان و رأى قاصر خود قانونى مى نهند و مردم را در ميان انبوهى از آراى ضدّ و نقيض، حيران و سرگردان مى سازند!
#ادامه👇👇
https://eitaa.com/Asheghan_Amiralmomenin