🎬: دستان ابلیس پرکارتر از قبل مشغول انحراف بشریت بود و اینبار دست به دامان دو ویروس خطرناک شده بود یکی«استغنا» و دیگری«استعباد» اولین عامل خطرناک انحراف عامل استغنا بود. انسانی که در حالت استغنا قرار می گیرد، خیال می کند تمام نعمت هایی که در اختیار دارد را با تلاش و زحمت و علم خودش به دست آورده است و از نیروی عظیم خداوند که این نعمات از جانب اوست، غافل می شود. حالت استغنای درونی زمینه ساز طغیان می شود و انسان انحراف و تباهی او را به دنبال می آورد. دومین عامل خطرناکی که ابلیس در بین انسان ها شایع کرد عامل استعباد بود که به معنای استعمار و استثمار انسان ها می باشد. خداوند به هیچ انسانی اجازه نمی دهد که انسان دیگری را به بردگی یا استثمار در بیاورد. اما نفس اماره انسان با هدایت ابلیس تلاش می کند تا دیگر انسان ها را به بردگی و بندگی بکشاند. مثال انسانی که مال و ثروت بیشتری دارد بخاطر حس استکباری که دارد تلاش می کند تا با قدرتی که دارد دیگران را به خدمت خودش در بیاورد. فطرت انسان ها و تعالیم انبیاء این دو ویروس خطرناک را پس می زنند اما در آن دوران در اثر دور شدن از فطرت و تعالیم انبیاء جامعه به سوی این دو عامل انحراف حرکت کرد. حالا با جامعه ای مواجه هستیم که در اثر شیوع صفت استغنا مملو از مناسک ابلیسی و شیطانی شده است. محور تمام مناسک ابلیسی که در جامعه انجام می شد پرستش دنیا یا پرستش ابلیس بود که باعث طغیان انسان ها می شد. همچنین در اثر به وجود آمدن صفت استعباد در میان آن ها اشراف و مترفین قوم، دیگران را اصلا انسان به حساب نمی آوردند و حرکت های تجملاتی و اشرافی انجام می دادند و کسی که در طبقه اجتماعی و مسلک آن ها نبود را تحقیر و تمسخر می کردند و با استفاده از قدرت و پولی که داشتند انسان های مستضعف و فقیر را همواره به خدمت خود در می آوردند. مترفین و ملا برای این که رفتارهای طغیان گرانه و استثمارگونه خود را توجیه کنند دست به یک کار بسیار خطرناک زدند. ضرورت این توجیه آن بود که شاید به مرور زمان مردم جامعه به حالت فطری خود بازگردند و متوجه دو عامل خطرناک استغنا و استعباد شوند و این برای گروه ملا و مترفین بسیار خطرناک بود. به همین خاطر این گروه تصمیم گرفتند که هرچیزی را به غیب ارجاع دهند؛ بدین معنا که تمام طغیان ها و نظام طبقاتی که ساخته بودند را به خداها و الهه های نادیدنی منسوب می کردند و این گونه مردم را در مقابل خود رام می کردند. تجلی تمام این غیب ها و الهه ها در موجودی به نام «بت»بود. آن ها به مردم می گفتند که ما نمایندگان بت ها هستیم و شما باید بت ها را بپرستید چرا که تمام نعمت ها از جانب آن ها است. به این صورت بود که احترام گذاشتن به گروه ملا و مترفین و طبقات بالای اجتماعی یک دستور ماورائی تلقی شد. این گونه بود که به مرور زمان در شهرها پرستش بت ها رواج یافت و خداپرستی و مناسک توحیدی در خفا فرو رفت و مومنین در اقلیت به سر می بردند. نظام اجتماعی در شهرهایی که حالا رو به گسترش گذاشته بود عامل برقرار کننده نظم قانون آن بت پرستی بود فقیران جامعه روز به روز فقیرتر و ثروتمندان روز به روز ثروتمند تر و البته زورگو تر می شدند، حضرت ادریس هم از میان آنان رخت سفر بسته بود و به ملکوت اعلی به جوار خداوند و اجداد پاکش رفته بود، دیگر کسی نه به خدا و نه مناسک خدایی می اندیشید و باز هم مؤمنین در اقلیت بودند و میبایست در خفا زندگی کنند رهبر این جامعه ابلیس بود و تعلیمات و مناسک ابلیسی و بت پرستی در همه جا به چشم می خورد. اما مومنین به این دلخوش بودند که خدا گفته بود منجی می آید! جامعه ای که به صورت جمعی به سوی محض شدن در کفر پیش برود به صورت خودکار محکوم به فنا و نابودی خواهد بود چرا که تمامی عالم به سرعت به سوی خدا در حال پیش رفتن است. همانا تمام آن چه که در آسمان ها و زمین است در حال تسبیح خدا است. حال که تمام مخلوقات عالم به سوی خداوند در حرکت است اگر انسان بخواهد خلاف این جریان پیش برود محکوم به فنا و نابودی است. اینک جامعه به سرعت در حال دور شدن از خداست و مسیر و فنا و نابودی را طی می کند. در این شرایط باید کسی بیاید تا جامعه را از این خطر حتمی و هلاکت قطعی نجات دهد. لطف و رحمت پروردگار حکم می کند که خداوند برای این جامعه منجی ارسال کند تا آن ها را نسبت به سرنوشت سیاه خویش آگاه سازد. این منجی جوانی است که باز مانده دوران شیث نبی است و به شدت اهل معنویت و عبادت است. او به خاطر وضعیت سیاه و پلید شهرها از آن جا دور شده و به کوه ها پناه برده است و آن جا به صورت انفرادی در حال عبادت خداست.