بارداری سختی داشتم همین موضوع بهونه شد تا مادرشوهرم بیاد خونه ام ازم مراقبت کنه...
هر روز دم
#اذان غروب بوی خیلی بدی تو خونه ام میاومد وقتی متعجب از
#مادرشوهرم میپرسیدم میگفت
#اسپند دود کردم که چشم نخوری ..منم ساده باور میکردم و یه شب که مثل بقیه شبها که مادشوهرم خونه ام بود از بوی
#تعفن که از زیر تختم اومد بیدار میشدم ولی هر چی نگاه کردم چیزی ندیدم ایقدر بوی بد بود که
#حالت تهوع گرفت رفتم پرده رو زدم کنار پنچره رو باز کنم که
#نور ماه تابید تو اتاق دیدم مادرشوهرم ...
https://eitaa.com/joinchat/825164372C0baf0038cc