#فرمانده مجبور بود خودش
#دیدبانی کند...
چون نیرو ها خواب بودند .....
.
#دشمن نزدیک بود...
#بیسیم زد ...
ولی جوابی نشنید ...
.
به سرعت به سنگرها برگشت تا نیروها رو آماده ی
#دفاع کند ...
.
رفت و به نیرو ها گفت سریع آماده بشید
دشمن نزدیکه...
.
نیروها از خواب
#بیدار شدند و تا
#جمال فرمانده رو دیدند شروع کردند به ابراز ارادت ...
از عشق فرمانده اشک میرختند ...
فرمانده نگران بود ...
میگفت دشمن الان نزدیکه ...
.
بچه ها عکس پس زمینه ی تلفن همراهشان که
#عکس فرمانده بود را به او نشان میدادند...
.
#فرمانده هر لحظه نگران تر میشد ...
هی
#رهنمود میداد ...
هی
#تذکر ...
اما بچه ها مشغول عرض
#ارادت بودند ...
.
.
خلاصه جلسه
#معنوی بود و بچه ها هم که تازه از
#خواب بیدار شده بودند و مشغول عرض ارادت ....
و فرمانده هر لحظه
#نگران تر ...
.
اما فرمانده چه میتوانست بکند با نیروهای
#عافیت_طلب و
#راحت_طلب بی بصیرت...
.
.
این نیروها واقعا
#عاشق فرمانده بودند ...
اما
#عاشقی_بی_دردسر میخواستند . . .
.
.
آری ...
فرمانده باید
#تنها میجنگید ....
اما ....
او
#خدا را دارد ....
و
#امام_زمانی که دعایش بدرقه ی راه اوست . . .
.
.
این نیروها هم ان شالله
#به_زودی بیدار خواهند شد . . .
✨✨✨✨✨✨✨✨
#جنگ_نرم
#فرمانده_رهبری
@BASIRAT_CYBERI