مجموعه
#داستان های :
من ،کرونا،زندگی👋
قسمت یک1⃣
سلام سلام
اسم من مریم است و سیزده سال دارم روز های قرنطینه تان چطور است؟؟؟
دیگر باید با کرونا آشنا شده باشید
راستش من شب تا صبح به این ویروس فکر کرده ام بدم نمی آید نتایج یک روز بی خوابی را برایتان شرح دهم:😁
کرونا ویروس مرموزی است👀 ابتدا تمامی مدارس را تعطیل کرد و ما از فرط شادی در پوست خود نمی گنجیدیم تعدادی نیز پوست اندازی کردیم !
اما تعطیلات به اصطلاح کرونایی دیر نینجامید که کسل کننده شد
این ویروس منحوس پلید باعث شد دست مبارکمان از عیدی های ناقابل کوتاه بماند😩😩
پدر و مادر هم به بهانه ی اینکه اسکناس کرونا دارد گفتند عیدی ات را به حسابت میریزیم😡
من برای حسن ظن خود حساب را هرروز چک می کنم اما دریغ از یک دو ریالی پول
مگس ها در حسابم پر میزنند و از فرط بی حوصلگی یکدیگر را با مگس کش می کشند😐
بگذریم سیزده روز عید را یک جا نشستن سخت است😕
بدتر از سیزده روز یکجا نشستن داشتن برادری شیطون است
که مجبور باشی چهارماه در قرنطینه تحملش کنی
مثلا یکی از کارهایش این است که .....
ادامه دارد..😉
نویسنده نوجوان 📝 :
#مبینا_قاسمی
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
با ما همراه باشید در
#زنگ_تفریح
ایتا👇
https://eitaa.com/joinchat/957087781Cdb69489fb7
هشتگ یاب :
#داستان_کوتاه