۲شب قبل محرم(۲۸ ذیالحجه)
سال خمسیشون بود، ابتدای آخرین صفحات نوشته شده خاطرات روزانش نوشته بود و با روحانی معتمد شهر تماس گرفت و اعلام کرد.
میگفت وقتی میرید سفر زیارتی یا کاری و ... انتهای مسیر رو به یه امامزاده ختم کنید، شب در جوار امامزاده بخوابید تا انرژی(به دلیل فضای معنوی) بگیرید برا روز بعد و مسیر بندگی رو گم نکنید(البته با ایشون که میرفتیم معمولا صبحانه ناهار شام امامزاده بودیم)
با ماشین و خونه ساده زندگی میکرد
میگفتن حاجی شما این همه از پدر املاک و زمین داری و این همه زحمت کشیدی برا شهر، چرا یه جای خوب، یه ماشين خوب استفاده نمیکنی
میگفت: من مسئولم و مسئول نباید با رفتارش باعث بدبینی مردم به نظام اسلامی بشه و راضی ام به همین پیکان و پژو سادم(پژو رو با خواهش ما ۵سال قبل گرفته بود)
میگفت اگه من لاکچری زندگی کنم، مردم میگن ببینید اینم از مسئولی که بهش امید بستيم
میگفت نمیخوام ذهنيت مردم خراب بشه اونم وسط این همه نااميد کننده مردم
دیروز هم که برخی میگفتن، جواب خودش رو دادم
حواسش به رابطه خودش با خدا و مردم بود
شهادت گونه زندگی کرد و ان شاءالله خداوند با رحمت خودش با پدر مهربانمون رفتار خواهد کرد
نثار روح بزرگش الفاتحه مع الصلوات