میگفت اون کتریه که پارسال گفتم رسوب نداره و هربار تمیز میشورمش،مدتیه رسوب گرفته.مثل دلم... میگفت نمیدونم چیکار کنم.. گفتمش بنظرم برا کتری جوش شیرین+آب! برا دلت هم شور شیرین،اشک... حالا شده حکایت همون که لالایی بلده و خودش خوابش نمیبره! دلم یه شور شیرین حسابی میخواد... یه دل سیر گریه کردن... آخه دل منم دلم رسوب گرفتتش! از دست خودم کاری برنمیاد... مگر اینکه گریه بر ارباب به دادم برسه... یک یا حسین گفتم و دیدم دلم شکست اشکم شدی ز گوشه ی چشمم روان شدی... امشب،شب عرفه هست، و آخرین شب مسلم... «پیغام داده کسی را روانه کنید،به حسین علیه السلام بگوید مسلم گفت : کوفه نیا....» مسلم...همونکه همه ی دلش رو جمع کرد و تو مشت حسین گذاشت.. که وقتی رفت کوفه دیگه دلی نداشت که تو غربت کوفه بگیره یا تنگ بشه... بقول آسیدمهدی شجاعی «ای خدای مسلم بن عقیل! وقتی معشوق هست هیچ عاشقی تنها نیست حتی اگر همه عالم کوفه شود همه درها بسته گردد وهمه دستها آلوده به خدعه!» خدایا... خسته جان و بي رمق! بعد همه ي افتادن ها وخاكي شدن هاو بلندشدن ها! به هواي كوي حسين،خود را كشان كشان،رسانيده ايم به امشب... ما رو به حرمت خون جناب مسلم،آن دلداده ی راه حسین ببخش... نویسنده: ه.ا کپی با ذکر نام نویسنده! @BORHAN_180