به وقت تشکیلات
♦️ و سپس یکی از مهم‌ترین رفتارهای 🎯 جوان رشیدی بود و اسمش . از گردان شده بود. یک نامه دستش داده بودند و داشت می‌رفت دفتر قضایی. همان‌جا توی محوطه، حاجی برونسی او را دید. از طرز رفتن و حالت چهره‌اش فهمید باید مشکلی داشته باشد. رفت طرفش. آقای برنسی گفت: سلام‌. جوان ایستاد و جوابش را داد. حاجی پرسید: چی شده جوون؟ دادیرقال گفت: هیچی، منو اخراج کردن، دارم می‌رم دفتر قضایی. حاجی نه برد و نه آورد، دستش را گرفت و باهاش رفت. توی دفتر قضایی نامه‌اش را پس داد و گفت: آقا من این رو می‌خوام ببرم. گفتند: این به‌درد شما نمی‌خوره آقای برنسی. برنسی گفت: شما چه کار دارین؟ من ببرمش. آن جوان را آورد گردان. مدتی بعد، همان جوان شد و مدتی بعد هم اسمش رفت تو لیست . یک‌روز به خاطر دارم حاجی به فرمانده قبلی دادیرقال می‌گفت: شما این جوون‌ها رو نمی‌شناسین، یک‌بار نمازش رو نمی‌خونه، کم محلی می‌کنه، یا یه کمی شوخی می‌کنه، سریع اخراجش می‌کنین؛ این‌ها رو باید با زبون بیارین تو راه. منبع: کتاب نوشته چاپ نود و هفتم، صفحه ۸۲. @B_W_Tashkeelat