خواهرش پیراهن برایش فرستاده بود من هم یک شلوار خریدم که وقتی از منطقه آمد، باهم بپوشد! لباس‌ها را که دید گفت: تو این شرایطِ جنگی وابسته‌ام می‌کنید به دنیا! گفتم آخر یک وقت‌هایی نباید به دنیایِ ما هم سر بزنی؟! بالاخره پوشید! وقتی آمد، دوباره همان لباس‌های کهنه تنش بود! چیزی نپرسیدم، خودش گفت: یکی از بچه‌های سپاه، عقدش بود لباس درست و حسابی نداشت! @B_rang_khodaa