ده روز گذشت باید در این ده روز شبیه یکی از یارانت میشدم از بین هفتاد و دوتن هنوز بعداز طی محرمهای عمرم فقط با اشتیاق و هنرمندی اسم های اشنای اشنا برایم حبیب و وهب و اخر حر دیگر هیچ کاش بین همین تعداد کم هنر مندانه میشناختمشون کاش از همون اسم ظاهرشون به باطن پر از عشقشون میرسیدم و امشب چه شبی است شب پر از بغض و حسرت شب بغل گرفتن. زانو شب بیچاره شدن کی وقتی که پای گذر عمرت مینشینی متوجه سرعت گرفتنش میشوی شاید نداشتن شناخت را گردن. زمان بگذاری چقدر این حسرت چنگ بر قلبم میزند قلبم گواه عشق امام میدهد حالم خبر از شیدایی روح و روانم میدهد افسوس و حسرت اینه شدن و مقابل یارانت تصویرشان را بر صفحه وجودم ثبت کردن شده میخواهم هم حبیب شوم هم حر ولی یادم میافتد علیه السلام بهر حال حبیب خوبی یافت و حر هم بدست امامش ازاد شد ولی زمان من امامی که هزاران سال است باید حبیب داشته باشد میخواهم حبیبش شوم و شرمندگی گناهمانم مرا یک قدم عقب میکشاند ولی مهر و آغوش باز امامم مرا به سمت و سوی خود میکشاند اری امام زمانم هم حبیب میخواهد هم حر میخواهد بیایید ماهمگی هم حبیبش شویم وهم حرش بشویم انگاه خودمان را در اغوش اماممان خواهیم یافت م.عبدلیفرد شب ۱۱محرم ۱۴۰۲ @Baghetamashyekhoda