*دلنوشته سوزناک همسر شهید بلباسی پس از چهل روز از شهادت همسرش*😭💔💔 خندهام میگیرد از چشم روشنی هایی که این چهل روز شنیده ام و هر بار با شنیدنش لبخند به لب به چشمانت خیره میشوم. لبخندی معنادار، خودمانیم ها! خوب سرم را شیره مالیدهای! شاید همه باور کرده اند که تو آمدی اما من که میدانم...
من که با چشم خودم دیدم که چقدر کم شده بودی آنقدر کم که زینب با دستان کوچکش هم میتوانست تو را بلند کند💔😭 تعجب میکنم، همه تو را به نظم و تمیزی ات میشناسند اما تو چرا این طور نامنظم بودی و این قدر پراکنده و پخش و پلا غروب پنجشنبه حالا جایی برای قرارمان داریم اما من خوب میدانم که هنوز هم مادرت زهرا بالای سر بقیه پیکری که در خانطومان جا گذاشتهای حاضر است میدانی که من هنوز هم حواسم هست که چه در سر تو میگذرد...خوب میشناسمت".🍂🍂🍂
https://eitaa.com/BandeParvaz