🌹شهید وحید شیبانی 🍂همسرش چند ماه قبل از شهادت یک روز آقا وحید آمد و گفت شناسنامه‌ات را بردار، بیا برویم، می‌خواهم خانه را به نامت کنم. تعجب کردم و گفتم ضروتی ندارد اینجا برای همه ماست از من انکار و از او اصرار اما آقا وحید مرا با خود برد و ارثی که از عمویش به او رسیده بود(به علت اینکه عمویش وارثی نداشت)را به من داد و گفت برای خودت طلا بخر هرچند که ابتدا مخالفت کردم اما در نهایت به دل او راه آمدم. بعد از اینکه همه دارایی‌اش را به نام ما کرد،‌ گفت من مهریه‌ات را دادم و پول طلایی که به شما دادم، اجاره خانه من است پس من مستأجر شما هستم و از خودم چیزی در این دنیا ندارم.» آقا وحید راست می‌گفت، گویی آماده رفتن بود و خود را از تعلقات دنیا رهانید. او مهندس مخابرات در سپاه ‌بود 🍂ایشان که برای انجام مأموریتی به کردستان رفته بودند، بر اثر انفجار مواد منفجره به دست گروهک پژاک به شهادت رسید. همکارش گفت پیکر آقاوحید سوخته و چیزی برای دیدن نمانده است. یاد آن قد و بالای زیبا و صورت آسمانی‌اش افتادم او ۴۰ دقیقه در آتش سوخته بود در نهایت به آرزویش که شهادت بود رسید. شادی روح والاشون صلوات https://eitaa.com/BandeParvaz