نرگس: عوضش سرکارخانم و همه کاره بودید. همه در و بند کلیدش دست تو بود. من مثل دده بمباسی کارمی‌کردم وتنگۀ توراخرد می‌کردم. برای خاطر مشدی بود که هرچه می‌گفتی گل می‌کردم می‌زدم به سرم، تو هرشب می‌پریدی به جان مشدی، یک شکم با او دعوا می‌کردی، او هم به من پناهنده می‌شد. یعنی توقع داشتی او را از اتاق بیرون بکنم؟ اصلاً خودت مشدی را دق‌مرگ کردی. ماه‌به‌ماه با او قهر بودی، حالا یک مرتبه شوهر جون‌جونی شد! منیژه: چشمش کور می‌شد می‌خواست سر زنش هوو نیاورد. همان‌طوری که مرد حاضر نیست که بگویند بالای چشم زنت ابرو است زن هم وقتی دید شوهرش سر او زن می‌آورد، با او بی‌محبت می‌شود. آن گور به گور شده تا زنده بود سوهان روحم بود، بعد هم که رفت تو راجلو چشمم گذاشت. نرگس: تو ازبی‌قابلیتی خودت بود، زنی هم که خانه‌داری و شوهرداری بلد نیست، باید پیة هوو را به تنش بمالد. حالا گذشته‌ها گذشته، اما مال صغیر نباید زیر پا بشود، درستش باشد این النگوها که به دست کرده‌ای مال صغیر است تا امروز صبح یکی از آن‌ها بیش‌تر مال خودت نبود. دوتا ی دیگرش را ازکجا آوردی؟ منیژه: حالا میان دعوا نرخ مشخص می‌کند! من بیست‌وپنج سال خانۀ این مرد استخوان خرد کردم - لب بود که دندان آمد. زنیکۀ دیروزه چیز خودم را به خودم نمی‌تواند ببیند. حالا هرچه ازدهانم بیرون بیاید به آن گور به گور ... بی‌بی خانم: خانم صلوات بفرستید. زبانتان راگاز بگیرید. این به جای حمد و سوره است؟ روح او الان همۀ حرف‌های شمارامی‌شنود. به قول شما سه ساعت نیست که او مرده. فکر بچه‌هایش رابکنید. منیژه: زنگوله‌های پای تابوت؟ مادر نرگس فریاد می‌زند: خاک به گورم، مرده راببین!(غش می‌کند). بی‌بی خانم جیغ می‌کشد: وای ننه پشت شیشه رانگاه بکن مشدی مشدی آمده ( زبانش بند می‌آید). زن‌ها یک‌مرتبه با هم فریاد می‌کشند، درباز می‌شود. مشدی با کفن سفید خاک‌آلوده، صورت رنگ پریده، موهای ژولیده وارد می‌شود وبه درتکیه داده دردرگاه می ایستد. منیژه دستپاچه کیسه را از گردن خودش درمی‌آورد. با دسته کلید و النگوها جلو مشدی پرت می‌کند: نه، نه، نزدیک من نیا؟ بردار و برو، مرده، مرده...دسته کلید رابردار، صدتومانی که ازصندوقت برداشتم توی کیسه است. با یک قبض پنج تومانی، بردار و برو، به من رحم بکن، برو، برو ( بلند می‌شودخودش راپشت بی‌بی خانم پنهان می‌کند). نرگس ازگوشه چارقدش چیزی درآورده می‌اندازد جلواو: این هم دندان‌های عاریه ات با پنج تومانی که از‌آشیخ‌علی گرفتم. برداربرو، زود باش، برو.( بادست‌هایش صورت خودش راپنهان می‌کند ومی‌افتد در دامن مادرش). منیژه: همان دندان‌هایی که پنجاه تومان برای مشدی تمام شد!... مشدی رجب مات با لبخند: نه نترسید....من نمرده ام، سکته ناقص بود، درقبر به هوش آمدم! منیژه: نه نه ، تو مرده ای برو. دست ازجانمان بردار،مراکه دوست نداشتی، زن عزیزت آن‌جاست. (‌اشاره به نرگس می‌کند). مشدی رجب: نه من نمرده‌ام. هنوز خاک نریخته بودند...که به هوش آمدم..گورکن غش کرد، بلند شدم....دویدم! خودم رارسانیدم به خانه یوزباشی....عبای او را گرفتم با درشکه مرا به خانه آورد. خودش هم درحیاط است. منیژه: این‌هم....اینهم ماشاالله از کار کردن ‌آشیخ‌علی! سه ساعت مرده رابه زمین گذاشت! قلیان...یکی به من قلیان برساند...او زنده به گور...زنده به گور... پایان. ♡••࿐ @BanovaneMontazer 🏠 خانه ی بهشتی بانوان منتظر ࿐