🍔 رمان نرگس و لاله 🍔 لاله تمام ماجرای شب قبل را برای نرگس تعریف کرد. نرگس به خاطر سختی هایی که لاله کشیده بود گریه اش گرفت😢 لاله خنده اش گرفت و گفت : + نرگس جون تو چرا گریه میکنی؟😂 من رو همه مسخره کردن ، شما چرا گریه میکنی؟🥲 _ من تورو خیلی دوست دارم . تو بهترین دوستم هستی 🫂 اصلا دلم نمیخواد کسی تورو ناراحت کنه🥺💘 لاله دوباره زد زیر خنده ، نرگس هم از خنده ی لاله خنده اش گرفت😂 نرگس ماجرای مهمانی لاله را برای مادرش تعریف کرد ، علاوه بر آن گفت : مامان بعضی وقتا توی خیابون یا مهمونی یا مدرسه بعضی ها همین حرف ها رو به من میزنن و من هم مثل لاله خیلی ناراحت میشم😞 مامان نرگس گفت : دخترم دفعه ی دیگه که لاله اومد خونه مون اگه من خونه بودم و وقت داشتم درباره ی حجاب باهم صحبت میکنیم😘 _لاله : مامان الان بگو +مامان لاله : الان که لاله نیست _لاله : مامان من برای لاله تعریف میکنم + مامان لاله : نه دخترم لازمه که خودم با لاله صحبت کنم🙂 نرگس پذیرفت و تا وقتی لاله به خودشان بیاید منتظر ماند🦋✨ ادامه دارد ... کپی ممنوع❌ برای خواندن ادامه ی 🤍 نرگس و لاله 🤍 به کانال زیر بپیوندید🥺 https://eitaa.com/Baserat_Amar_varrr