🍔 رمان نرگس و لاله 🍔
#پارت_38
لاله تمام ماجرای شب قبل را برای نرگس تعریف کرد. نرگس به خاطر سختی هایی که لاله کشیده بود گریه اش گرفت😢
لاله خنده اش گرفت و گفت :
+ نرگس جون تو چرا گریه میکنی؟😂 من رو همه مسخره کردن ، شما چرا گریه میکنی؟🥲
_ من تورو خیلی دوست دارم . تو بهترین دوستم هستی 🫂 اصلا دلم نمیخواد کسی تورو ناراحت کنه🥺💘
لاله دوباره زد زیر خنده ، نرگس هم از خنده ی لاله خنده اش گرفت😂
نرگس ماجرای مهمانی لاله را برای مادرش تعریف کرد ، علاوه بر آن گفت : مامان بعضی وقتا توی خیابون یا مهمونی یا مدرسه بعضی ها همین حرف ها رو به من میزنن و من هم مثل لاله خیلی ناراحت میشم😞
مامان نرگس گفت : دخترم دفعه ی دیگه که لاله اومد خونه مون اگه من خونه بودم و وقت داشتم درباره ی حجاب باهم صحبت میکنیم😘
_لاله : مامان الان بگو
+مامان لاله : الان که لاله نیست
_لاله : مامان من برای لاله تعریف میکنم
+ مامان لاله : نه دخترم لازمه که خودم با لاله صحبت کنم🙂
نرگس پذیرفت و تا وقتی لاله به خودشان بیاید منتظر ماند🦋✨
ادامه دارد ...
کپی ممنوع❌
برای خواندن ادامه ی
#رمان 🤍 نرگس و لاله 🤍 به کانال زیر بپیوندید🥺
https://eitaa.com/Baserat_Amar_varrr