🍂💜رمان نرگس و لاله 💜🍂
#پارت_52
مامان نرگس بلند شد ، چادرش را از سرش درآورد ، چند قدم جلوی مادر لاله راه رفت بعد روسریش رو برداشت .
موهای بلند ، صاف و زیبایی داشت🌚✨
مادر لاله مات و مبهوت نگاه میکرد ؛ چون همیشه فکز میکرد خانم های چادری شلخته اند و به خودشان نمیرسند🤔
ولی الان خلاف ان را دید👀
مادر نرگس هم خوشتیپ بود و هم خوش قیافه ، به خصوص وقتی روسریش رو درآورد😍❤️
مادر نرگس با خنده ی ملیحی گفت ...
+ مادر نرگس : من خوشگل نیستم؟😅
- مادر لاله : چرا ، خانوم انصافا خیلی خوشگلی ، حیف نیست این همه زیبایی رو مخفی کردی؟🙂
+ مادر نرگس : مخفی؟😂
- مادر لاله : شوخی نمیکنم ، جدی میگم ، شما با چادر آدم معمولی به نظر میرسی؛ ولی بدون چادر و بخصوص بدون روسری خیلی زیبا هستی😄
آدم وقتی زیبا به نظر میرسه ، مورد توجه دیگران قرار میگیره ! بارها شده رفتم بانک ، فروشگاه و اداره ای یا حتی پارک ، من بودم و بقیه خانوم ها . همیشه دیدم خانوم هایی که محجبه هستند مورد توجه نیستند ، بلکه گاه برخورد بد باهاشون میشه ؛ اصلا برام قابل درک نیست که شما با این همه زیبایی چرا خودتون رو میپوشونی؟🤷🏼♀
ادامه دارد...
کپی ممنوع❌
برای خواندن ادامه ی
#رمان 🎆 نرگس و لاله 🎆 به کانال زیر بپیوندید🥺👇🏻
https://eitaa.com/Baserat_Amar_varrr