💢روزه داری زنان آزاده در زندان بعثیون💢 اولین ماه مبارکی که در اسارت بودم، به همراه سه تن از خواهران از سلولهای دیگر به سلول سفید که شرایط بهتری از جهت فضا و نور داشت منتقل شدیم. شب قدر بود در حالی که از امکانات تنها دو پتو ویه لیوان آب و یه کاسه پلاستیکی غذا داشتیم حالت خاصی پیدا کرده بودم؛یاد شب قدر سال گذشته افتادم که به همراه برادرم مراسم باشکوهی را برگزار کردیم فکر می کردم دیوارهای زندان آنقدر تنگ وفشرده شده اند که صدای شکستن استخوانهایم را حس می کردم در همین حال وهوا بودم که یکی از خواهران بی مقدمه پرسید:«با این مداد چکار میشه کرد؟» (ظاهرا موقع بازجویی از زیر چشم بند این مداد شکسته رو یه گوشه ای دیده بود وپنهانی در جیبش گذاشت) از آنجا که لطف خدا شامل حال ما بود با دیدن این صحنه، نوری در قلب ما ایجاد شد که احساس دلتنگی را برطرف کرد تنها کاری که آن لحظه انجام دادیم، با دندان وناخن، نوک مداد را تا حدودی تیز کردیم وبه روی تکه کاغذی که از قبل در سلول مخفی کرده بودیم سوره مبارکه قدر را نوشتیم وآن تکه کاغذ را با همان شرایط به عنوان قرآن بر سر گذاشتیم وآن شب تا صبح به احیا گذراندیم از خاطرات آزاده سر افراز فاطمه ناهیدی @khamenei_shohada ●❥☆☆❥●🌷●❥☆☆❥●