بصیـــــــــرت
#جواز_کربلا
خیلی دوست داشتم اربعین کربلا باشم، اما پدرم موافق نبود. چند روز بیشتر به
#اربعین
نمانده بود. دلم شکست💔 و با همان حال به دانشگاه رفتم. در گوشهای باخودم خلوت کردم. عکس محمدرضا را روبرویم گرفتم و شروع به دردودل کردم واز او خواستم دست مرا بگیرد.ظهر که شد،برادرم خبرداد پدر راضی شده،من
#زائرکربلا
شدم. راوی:دوست
#شهید_محمدرضا_دهقان
#کتاب_ابووصال
#هرزائر_اربعین_به_نیابت_ازیک_شهید
#شهدا_گاهی_نگاهی