گفت؛ میدونین خانوم ؟
وقتی از سَرِ کار برمیگردم خونه
هر مسافری رو که ماشین گیرش نیومده سوار میکنم ، هوا گرمه
خَستَم که هستن
اِنقد دعا میکنن واِنقد دعاشون زود میگیره که نگین و نپرسین!
شاید باوَرِتون نشه
ولی من حاجتایِ بزرگم و از همین راه از خدا میگیرم
الانم میدونم با کمک و دعایِ امثالِ شماها برا دخترم یه شریکِ خوب پیدا میشه ان شاءالله
و این حاجَتَمَم ، مثلِ همه ی حاجتایِ دیگم برآورده میشه
مونده بودم چی بگم؟!
واقعاً بعضیا چقد زرنگ و
نُکته سَنجَن !
شاید باور نکنین ولی راست میگفت
آخه من شخصاً خودم از اونروز به بعد
انگار که یه ماموریتِ مُهمّی بهم داده باشن ، با جون و دل ، به هر کی که شرایطِ پسرش با دخترِ ایشون جور بود شماره رو دادم
و مطمئنّم که تا حالا از بین این همه خواستگار ، بالاخره یه نفر به عنوانِ دامادِ ایشون پذیرفته شده !
این مطلب و میدونستم ولی کاملاً بهم ثابت شد که ؛
کمک کردنِ به مردم و کمک گرفتن و بهره بردن از دعایِ خیرشون ، از بهترین راههایِ برآورده شدنِ حاجاته !
# انتظار