سالگرد سوء قصد به جان حضرت آیتالله خامنهای
آمادهباش؛ «حافظ هفت» مجروح شده
دفتر پژوهشهای مؤسسه کیهان
روز 6 تیرماه 1360 بود، آیتالله خامنهای که از جبههها برگشته و به حضور حضرت امام رسیده بودند، بعد از دیدار طبق برنامه حزب جمهوری اسلامی، برای سخنرانی در یکی از مساجد جنوب تهران، عازم مسجد ابوذر واقع در محله فلاح شدند. قرار بر این بود که ایشان هفته قبل به مسجد ابوذر بروند اما طولانی شدن جلسه رسیدگی مجلس به مسئله بیکفایتی رئیسجمهوری وقت یعنی بنی صدر، باعث شد جلسه فوق به هفته بعد یعنی 6 تیرماه موکول گردد.
خودرو حامل آیتالله خامنهای که از جماران به راه افتاده بود، آن روز یک میهمان ویژه هم داشت؛ خلبان سرلشکر عباس بابایی فرمانده پایگاه هشتم شکاری، که میخواست درددلهایش را با امام جمعه تهران و نماینده امام در شورای عالی دفاع در میان بگذارد. اتومبیل آنها نیم ساعت زودتر از اذان ظهر به مسجد ابوذر رسید و گفتوگوها تا زمان اذان به طول انجامید.
نماز جماعت به امامت آیتالله خامنهای برگزار شد و پس از آن در ساعت 12/5 پشت تریبون مسجد رفته و سخنرانی خود را آغاز کردند. پس از سخنرانی مختصری و توضیحاتی درباره جلسه، پرسش و پاسخ شروع شد. از محافظان، محسن جوادیان در یک سمت و حسین جباری در سمت دیگر تریبون قرار گرفتند. قرار بود آقا به شایعات بسیاری که در جامعه رواج پیدا کرده، پاسخ دهند.
سؤال اول این بود: آیا راست است که فلان وزیر داماد شماست؟ در حالی که آقا در آن تاریخ اصلا دختری نداشتند و با لبخند فرمودند: «... من اصلا دختر ندارم...» که جمعیت هم خندیدند. سؤال دوم این بود که چرا برحسب فقه اسلامی زن نمیتواند قاضی شود؟
محسن جوادیان از محافظان آیتالله خامنهای در روز 6 تیرماه 1360 درباره آن روز میگوید:
«... آقا در حال پاسخ دادن به سؤال دوم بودند که شخصی یک ضبط «آیوا» که حالت استوانهای داشت و طوسی رنگ بود را آورد و روی تریبون گذاشت و کلید آن را فشار داد. بعد از رفتن این فرد، کلید ضبط صوت مثل حالتی که نوار تمام شود، بالا زد و به حالت اول برگشت که برای ما تعجب انگیز بود که چگونه به این زودی نوار این ضبط تمام شد...»
بنا به گفته حسین جباری، یکی دیگر از محافظان آیتالله خامنهای و همچنین حجتالاسلام مطلبی، امام جماعت مسجد ابوذر، فرد یاد شده جوانی 28 ساله با قد متوسط، موهای مجعد، کت و شلواری چهارخانه و صورتی با تهریش مختصر بود.
به مجرد گذاشته شدن ضبط برروی تریبون، بلندگو با صدایی بلند و غیرقابل تحمل سوت کشید که آقا یک لحظه خودشان را به سمت چپ و عقب کشیدند اما همین طور که صحبت میکردند، گفتند:
«... آقا این بلندگو را تنظیم کنید...اگر درست نمیشود، خاموشش کنید...»
حالت قرار گرفتن آقا پشت تریبون، به گونهای شده بود که برخلاف حالت اول، این بار سمت راست بدنشان در مقابل ضبط صوت قرار گرفت و از پشت تریبون هم کمی عقب آمدند. و این به جز حکمت و امداد الهی چه میتوانست باشد که آقا ناخودآگاه در موقعیتی قرار گرفت تا هدف جنایتکارانه تروریستها محقق نشود.
👇ادامه
http://eitaa.com/BasiratAfzaeiMostanad