┈┅ ❁ـ﷽ـ❁ ┅┈
سالها پیش، وقتی که او شب و روزش را در جبهه میگذراند، بنیاد شهید به تعدادی از خانوادههای شهدا و جانبازان در یکی از شهرکهای تازه تاسیس شمال تهران زمین میداد.
آنان که (یاران فرمانده) از زنگی فرماندهشان اطلاع داشتند، به فکر خانوادهی او افتادند. آنها فکر میکردند صیاد به خانوادهاش بیاعتناست. فردا که آبها از آسیاب بیفتد، او حتی زنده همبماند، چه بسا خانوادهاش سایبانی نداشته باشند.
آن روزها خانوادهی او در خانهی سازمانی ارتش زندگی میکردند. پس دوستان او تصمیم گرفتند (از رییس بنیاد شهید) برای فرمانده نیروی زمینی که از قضا خود جانباز هم بود، قطعه زمینی بگیرند. (رئیس بنیاد شهید) هم که از زندگی او بی اطلاع نبود، موافقت کرد و کار صورت گرفت.
یاران فرمانده برای این که او را در مقابل کار انجام شده قرار دهند، وام گرفتند و حتی خود نیز پولی فراهم کردند و دست به کار ساختمانسازی شدند. تا این که در نیمهی کار صیاد فهمید. به آنان به شدت تاخت. عصبانیتش که فروکش کرد، از آنان عذر خواست. گفت میداند آنان قصد خدمت به او و خانوادهاش داشتهاند اما او چنین استحقاقی ندارد.
بعد (برای رئیس بنیاد شهید) نامه نوشت و بعد از تشکر از مساعی او در حل مسکن ایشان گفت:
«…اکنون در وضعیتی قرار دارم که احساس میکنم به ازای رسیدن به مسکن بهای گرانی را دارم میپردازم آن هم ثمرهی همهی مجاهدتهای فی سبیل اللهی (که اگر خداوند آن را تایید فرماید) که قلبم رضایت نمیدهد چنین شود.
لذا با توجه به این که خدا میداند نه تنها خود را لایق چنین عنایاتی از جمهوری اسلامی نمیدانم بلکه هم چنان مدیون هستم و باید تا روزی که نفس در بدن دارم عاشقانه به اسلام عزیز خدمت نمایم.
قاطعانه اقدام فرمایید که ساختمان نیمه کارهی اینجانب را از طرف بنیاد شهید تحویل گرفته و فقط مخارجی را که اضافه بر وام واگذاری (مبلغ چهارصد هزار تومان) هزینه شده است به ما پرداخت نمایند تا به صاحبانش مسترد نمایم.»
منبع : در کمین گل سرخ - ص ۳۵۵ و ۳۵۶
(شرح زندگی امیر سپهبد شهید
#علی_صیاد_شیرازی به قلم محسن مؤمنی شریف)
(به نقل از سایت افکارنیوز)
┈┅ ❁
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج ❁ ┅┈