┈┅ ❁ـ﷽ـ❁ ┅┈ سلام عليكم ورحمة الله وبركاتة چند روز پیش با دوستان دورهم نشسته و مشغول گپ زدن بودیم ؛ یکی از عزیزان لب گشود و مطلب تلخ و قابل تاملی رو تعریف کرد : دیروز در مسیر بازگشت برای اقامه نماز اول وقت به یکی شهرهای توی مسیر وارد شدیم. هنگام اذان ظهر بود، سراغ مسجد رو گرفتیم و با راهنمایی اهالی شهر به مسجد رسیدیم. یک مسجد و یک حسینیه در فاصله یک صد متری هم ساخته شده بودن ، اما هر دو بسته ! نیم ساعتی منتظر ماندیم ، اما نه خبری از خادم‌های مسجد و حسینیه شد و نه خبری از امام جماعت ها. دو نفر دیگر نیز هم مثل ما پشت درب مسجد و حسینیه قدم می‌زدند. از باز شدن درب مسجد و حسینیه که نا امید شدیم خواستیم برگردیم که دیوار نوشته‌‌ای توجه‌ی مان را به سوی خود برد : ما شیفتگان خدمتیم ، نه تشنگان قدرت تابلوهایی مابین مسجد و حسینیه هم چشم رهگذران تازه وارد مثل ما رو به خودشون جلب می‌کرد : دارالقرآن ... مسجد ... حسینیه ... هیئت ... واحد فرهنگی ... پایگاه مقاومت بسیج ... و ... کمی آن سوتر مردی به دیواری تکیه داده بود، رو به من کرد و ترانه قدیمی رو زیر لب خواند : میگی عاشقمی آخه عاشق این‌جوری من که ندیدم راهی که می‌ری ، همه خط کشی هاشو خودم کشیدم برو قصه بساز واسه یه نفره دیگه که من پریدم 😔 صحبت های این عزیز به این‌جا که رسید یاد دو خاطره خودم افتادم : -در راه بازگشت از مشهد مقدس بودیم که نزدیک اذان ظهر به مرکز یکی از استان‌ها رسیدیم، پرسان پرسان به مسجد شهر رسیدیم و به وضوخانه مسجد رفتیم و وضو گرفتیم. بعد از وضو گرفتن برای اقامه نماز خواستیم وارد مسجد شویم که با ممانعت خادم مسجد مواجه شدیم ! می گفت : نماز جماعت تمام شده و قرار هست پس از خروج نمازگزاران درب مسجد را قفل کند ! هر چه گفتیم ما مسافر هستیم و زائر حضرت ثامن الائمه عليه السلام بودیم و تا شهر خودمان فاصله زیاد هست، فایده‌ای نداشت ! ناچار در خیابان، کنار مسجد جانماز انداختیم و نماز را اقامه کردیم ! خاطره دوم به اقامه نماز در یکی از امامزادگان علیهم السلام مربوط می‌شود. وارد رواق امامزاده عليه السلام شدم، دیدم نماز ظهر تمام شده و امام جماعت مشغول اقامه نماز عصر شدند. بلافاصله اقتدا کردم. نماز ظهر خود را با نماز عصر جماعت خواندم. بعد از پایان نماز و قبل از پراکنده شدن نمازگزاران، ایستادم تا نماز عصر را اقامه کنم که به ناگاه متوجه شدم یک نفری مشغول جمع کردن مهرهای نماز شده است. به هر روی نماز را شروع کردم، اما متأسفانه آن عزیز به روند کار خود که جمع کردن مهرها و جمع کردن پارچه سبز محل سجده نمازگزاران و ... (بدون توجه به این‌که هنوز نمازگزاران مشغول تعقیبات نماز هستند و بعد از آن قرار هست امام جماعت احکام و حدیث بگوید و ... ) ادامه داد و من متحیر مانده بودم بین حضور قلب و دقت کردن به سرنوشت مهر نمازم ! این‌ها نمایی کوچک از وضعیت فرهنگ در کشور ماست. اماکن موازی و کلید دارانی که به عنوان شغل عهده‌دار آن شدند و از فلسفه اصلی بنای این‌گونه اماکن غافل هستند ! بیاییم با تقوا پیش برویم و خود را به واقع خدمتگزار حضرت احدیت بدانیم. الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ