🔆🔆
تکریم والدین
🔅 ادامه بایزید بسطامی ۲
ابویزید از بسطام بیرون شد و ۳۰ سال در بادیه شام میگشت و بیخوابی و گرسنگی و ریاضت میکشید و در خدمت عده ای از عرفا شاگردی نمود.
چون به مدینه رفت و زیارت نمود، به فکر شد تا به بسطام بازگردد و مادر را ببیند.
پس به قصد زادگاه خویش به راه افتاد و سحرگاه به در خانه مادر رسید.
شنید مادرش در حال وضو بود و با خود می گفت:
خدایا آن غریب را نیکو دار؛ و سخنانی از این قبیل.
ابویزید شروع به گریه کرد و در را کوفت.
مادر گفت: کیست؟
ابوزید جواب داد : غریبِ تو.
مادرش گریان شد و در را باز کرد و گفت :
ای طیفور! چرا دیر آمدی؟ چشمم کم سو شد از بس در فراق تو گریستم و پشتم دوتا شد از بس غم تو خوردم.
ابویزید می گفت:
آن کاری را که عقب تر از همه کارها می دانستم، از همه مقدم بود و آن رضای مادر است و آن چه در غربت و مجاهدات و ریاضات می یافتم، در رضای مادر بود.
شبی مادر از من آب خواست، رفتم آب آورم، در سبو آب نبود؛ بر لب جوی آب رفته، آب آوردم، ولی مادر خوابش برده بود و شب سردی بود.
آب در دست نگاه داشتم تا مادرم بیدار شد و آب آشامید و مرا دعا کرد و گفت : چرا ظرف آب از کف ننهادی؟
گفتم:
ترسیدم بیدار شوی و من حاضر نباشم.(۱)
استاد توحیدی ام حضرت حجة الحق آیة الله پهلوانی و حضرت سیدنا الاستاد _روحی فداهما_ این حکایت را مکرر در جلسات انسی که برای تلامذه سلوکی خود داشتند، نقل می فرمودند و برای دقایقی سر در گریبانِ تفکر فرو برده و خود به گونه ای منقلب میشدند که آثار آن در چهره مبارکشان کاملا مشهود بود.
ای عزیز!
مردان الهی نه تنها از نیکی به والدین و احسان به آنها از هیچگونه کوششی دریغ ندارند، بلکه آنچنان از شدت مراقبه برخوردارند که حتی عبادات خود را به گونه ای انجام می دهند که مزاحمتی برای والدینشان نداشته باشد.
در حالات عالم ربانی مرحوم آقا شیخ مرتضی زاهد _قدس سره_ که سرتاپای وجودش بندگی و یکپارچه اخلاص بود، آمده است که :
با این که یک جوان ۲۰ ساله ای بود، برای آن که مزاحمتی برای والدینش ایجاد نکند نماز شب خود را با یک معنویت و گریه و زاری خاصی در دالان منزل انجام می داد.(۲)
____________________
۱. پاسداران حریم عشق؛ ج ۵، ص ۴۰۳.
۲. آقا شیخ مرتضی زاهد؛ ص ۱۶۶.
📚 سلوک با همسر، ص ۴۶ و ۴٧.
#با_خانواده
#با_والدین
#با_کتاب
#سلوک_با_همسر
✨✨✨به رنگ بندگی✨✨✨
https://eitaa.com/joinchat/963706928Cddffbe9357