*﷽* رفته بودیم مهمانی. بعد از سلام و احوالپرسی نشستیم. سرگرم صحبت شدیم. صاحبخانه گفت : فلانی را دیدی؟ عجب مرد... حسین از جاش بلند شد و رفت بیرون.با رفتنش مرد دیگه چیزی نگفت. حسین بعد از چند دقیقه برگشت. هنوز سر جایش نشسته بود که دوباره آن مرد شروع کرد ، فلانی... دوباره حسین از جایش بلند شد و رفت. پرسید : چی شده؟ چرا از جات بلند میشی؟! گفت : مگه نمیدونی غیبت گناهه ، اون هم در مورد برادر مسلمان! رفتم بیرون تا غیبت نشنوم. راوی : همسر شهید 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin