دو رکعت عشق ❤️ ایام عملیات دفاع مقدس بود که در اورژانس ، رزمنده ای را آوردند که هر دو دست او قطع شده بود . وقتی او را برای اتاق عمل آماده می کردند ، ایشان را روی برانکارد گذاشتند تا به اتاق عمل ببرند. مسئول تعاون آمد تا از این رزمنده سؤالاتی بپرسد ، ولی چشمانش را بسته بود و جواب نمی داد . همگی فکر کردیم شاید شهید شده باشد 🌸 به دنبال آن بودیم تا مقدمات کار را جهت آزمایش ضربان قلب و احتمالا انتقال وی به سرد خانه آماده کنیم. ناگهان دیدیم که چشمانش را باز کرد و با متانت خاصی گفت :(برادر ببخشید که جواب شما را ندادم ؛ چون فکر می کردم اگر به اتاق عمل بروم شاید وقت زیادی طول بکشد ، نمازم قضا میشود. آن موقع که شما سؤال می کردید مشغول خواندن نماز بودم 📿 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin