✔️🔹نزد من آمد و اورکت روی دوشش بود، یکی از مشخصه‌های جنگ اخلاص در همه‌چیز بود. اخلاص در بیان، اخلاص در عمل، اخلاص در فکر. اورکتش روی دوشش بود و جوراب پایش نبود، من نگاه کردم به او. شاید منظوری هم از نگاهم نداشتم. خندید. ✔️🔹من این خنده در ذهنم باقی‌مانده. گفت می‌دانم چرا نگاه کردی. از اینکه اورکت روی شانه های منست و جوراب پام نیست. گفت من داشتم نماز می‌خواندم. ✔️🔹با همین حال گفتم شما کارم داری. آمدم جورابم را پایم کنم، اورکتم را تنم کنم، به خودم گفتم حسین، پسر غلامحسین، تو پیش خدا این‌طور رفتی پیش فلانی این‌گونه می‌روی. 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin