• ۹۵/۱/۲۱ بود و من نماز ظهرم را شکسته
خوانده بودم. نمازم که تمام شد تکفیری ها
بمباران خمـــــپاره ای شان را شروع کردند.
بمب های دست سازی داشتند به نام جهنمی
که از کپسول های گاز مایع درست می شد و
حجم تخریب بالایی داشت در آتش تهیهشان
از این بمب ها زیاد استفاده میکردند.
•آتش تهیه شان که شروع شد، با خودم گفتم نماز عصرم را بعد فروکش کردن آتش خواهم خواند.بلند شدم که بروم برای سرکشی از خط که محمــود از من پرسید : نماز عصرت را چرا نخواندی؟ گفتم: بعدا می خوانم!
•دستی به پشتم زد و با لبخند گفت : فکرمیکنی آن خدایی که ما را آفریده، نیاز به این دارد که تو نماز عصرت را نخوانی و بروی عملیــــــات را رهبری کنی؟!
•فکر میکنی اگر تو نباشی عملیات به خــوبی انجام نمی شود؟ حرف های محمود مرابه فکر فرو برد. بعدش گفت: آن خدایی که ما را خلق کرده خودش رهبری این جنگ را بر عهده دارد و احتیاج به تأخیر انداختن نمازت نیست. برونمازت را بخوان! از این تلنگرها زیاد به ما می زد.
❤️
#شهید_محمود_رادمهر
📒منبع : کتاب شهیـــد عزیـــز
"مجموعه خاطرات شهید رادمهر"
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بزارید👇
●➼┅═❧═┅┅───┄
بسم الله القاصم الجبارین
https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin