تو حرم امام حسین نشسته بودم و کلا مداحیِ"غریب گیر آوردنت" رو داشتم با خودم مرور میکردم اما نمی‌دونستم برای کی دارم میخونم...برای امام حسین یا برای برادر شهیدم؟برای امام حسین می‌خوندم و یادِ شهید میوفتادم یا برای غریبیِ شهید میخوندم و هر ثانیه یادِ قتلگاه میوفتادم؟...خودم هم نمیدونم دقیقا.. توی حالِ خودم بودم، خانومِ عربی که کنارم نشسته بود ،پرچمِ حرم دستش بود ، روشو کرد بهم و به عربی گفت : شهیده؟گفتم آره گفت مجاهد بوده ؟ سوریه شهید شده؟ گفتم نه ، این نَه رو با آتیش گفتم ، کاش مدافع حرم بود ، کاش اون خانومِ عرب ، دیگه ازم نمیپرسید که چه جوری شهید شده اما پرسید. گفت کجا شهید شده؟ گفتم وطنش ، کشورش.. شهرش... به دستِ هم وطن هاش..😭 وقتی که داستانِ شهادتِ شهید رو براش تعریف کردم؛وقتی گفتم مثل اربابش شهید شد .. وقتی گفتم مثل اربابش عریانش کردن... دیگه خودشو نتونست کنترل کنه ،صورت شو چسبوند به پرچمی که توی دستش بود، یهو سرشو اورد بالا و دیدم پرچم کلا خیس شده ، خیره شده بود به عکس آرمان.. متوجه شدم که خیلی متحول شده ،گوشیمو در آوردم و تمامِ عکس و فیلم هایی که از شهید داشتم رو بهش نشون دادم ‌؛گفت خیلی سخته❤️‍🩹نگاهم افتاد به ضریح امام حسین و یادِ فراق هایی که تحمل کردم ، افتادم و همین رو گفتم : نحنُ‌ نقوی‌ عَلی‌ کلّ‌ شیءٍ‌ إلّا علیٰ‌ فِراقُ‌ الحُسین[‏ما در همه چیز قوی هستیم، ‏اِلا در فِراق ⁧﮼حُسین!] آخ که چقدر با این جمله گریه کردیم... آره فراقت سخت ترین کاره و فراقت یه کاری باهامون می‌کنه که لحظه ی وصال هم با بیمِ فراق میگذره..💔 ✍ 「‌‌‎‌‌ʝσɨŋ↷ @Armanhayearman