قصیده ای از سعدی در وداع ماه رمضان. ✅✅✅ برگ تحویل می‌کند رمضان بار تودیع بر دلِ اخوان یار نادیده سیر، زود برفت دیر ننشست نازنین مهمان ماهِ فرخنده، روی برپیچید و علیک السلام یا رمضان الوداع ای زمانِ طاعت و خیر مجلسِ ذکر و محفلِ قرآن مُهر فرمان ایزدی بر لب نفس در بند و دیو در زندان بلبلی زار زار می‌نالید بر فراقِ بهار وقتِ خزان گفتم اندُه مبر که بازآید روز نوروز و لاله و ریحان گفت ترسم بقا وفا نکند ورنه هر سال گل دمد بستان روز بسیار و عید خواهد بود تیر ماه و بهار و تابستان تا که در منزل حیات بود سال دیگر، که در غریبستان؟ خاک چندان از آدمی بخور‌‌‌‌َد که شود خاک و آدمی یکسان یارب آن دم که دم فرو بندد ملک الموت واقف شیطان کارِ جان پیش اهل دل سهلست تو نگه دار جوهر ایمان