🌟🌙 شـــــب 🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃🍂🍃🍁 🍃استادی می خواست برای خود جانشینی انتخاب کند، در انتخاب جانشین سه نفر را برگزید و درصدد انتخاب بهترین از بین این سه نفر شد. این سه شاگرد، هر سه با ذکاوت و وفادار بودند استاد نمی دانست که کدامیک برترین اند. از این رو تصمیم گرفت که آنها را در مواجهه با عمل بسنجد.  🍃استاد، سه قوطی محتوی گندم تازه به آنها داد و گفت: من راهی سفری هستم و از شما می خواهم با توجه به درایتی که دارید از این گندم ها با همین طراوت نگهداری کنید. 🍃بعد از حدود یک سال استاد از سفر مراجعت نمود، شاگردان را فراخواند و خواهان گندم ها شد. شاگرد اول، در گنجه را که در آن صندوق های تو در تو با قفل های بزرگی بودند، باز نمود. با احترام زیاد، قوطی گندم استاد را پس داد و گفت: استاد عزیز قوطی گندمتان را بدون اینکه حتی باز کنم در امن ترین جای منزلم نگهداری کردم. ا🍃ستاد قوطی را باز و به گندم ها نگاه کرد، گندمها در اثر گرما و هوای راکد خراب شده و کرم گرفته بودند. استاد با نگاهی توأم با شکایت گفت: این که گندم من نیست! من گندم را سالم تحویل داده بودم. 🍃شاگرد دوم نیز استاد را به خانه خود دعوت نمود و قوطی گندم استاد را از روی طاقچه برداشت و گفت: استاد عزیز من هر روز در قوطی را باز می کردم تا گندم ها هوا بخورد، ضمن اینکه برای سالم ماندن مقداری نمک نیز بدان اضافه نموده ام. استاد قوطی را باز کرد و گفت:  این گندم ها کهنه هستند! من گندم تازه به شما تحویل داده بودم. 🍃شاگرد سوم، استاد را به مزرعه ای دعوت کرد و گفت: استاد عزیز این مزرعه و گندم ها متعلق به شما هستند. من بعد از سفر شما مدتی فکر کردم که چطور می توانم گندم های شما را سالم و تازه حفظ کنم و به نظرم رسید که بهترین راه، کاشتن آنها می باشد. این گندم زار حاصل همان قوطی گندم شماست و من آن را به شما تقدیم می نمایم. استاد با کمال تحسین، دست خود را روی شانه او گذاشت و گفت: تو بهترین جانشین من هستی. 🍃خداوند توانایی های مختلفی به ما عرضه داشته است، از روح خود در ما دمیده و در ما به امانت گذاشته است. انسان های والا، کسانی هستند که درصدد تعالی روح بزرگ خود باشند و مزرعه اعمال و گفتار پسندیده را پرورش دهند. 🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 (س) اللهم عجل لولیک الفرج https://eitaa.com/Bsj_khaharan_mahdieh ─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─