💕💕💕💕💕💕 💕💕💕💕💕 💕💕💕💕 💕💕💕 💕💕 💕 🥰 _تو مریضی،مریض اذیت کردن اون دختر و مطمئن باش هرچی که بشه،هر اتفاقی که بیفته تو حتی یه روز که هیچی ،حتی یه ساعت هم نمیتونی واسه من مثل اون باشی! قهقهه ای زد: _من چرا باید بخوام مثل اون دختره گدا باشم؟ و سرش و جلو آورد: _هوم؟ دیگه حوصلش و نداشتم،تا همینجاهم باهاش مدارا کرده بودم که دوباره ماشین و به حرکت درآوردم و البته این باعث ساکت شدنش نشد: _یادت نره کارت و بهش برسونی، همین امشب این کار و کن واگه نتونستی بگو من حتما اینکار و میکنم و نفس عمیقی کشید: _هرچند بهش پیام دادم و دعوتش کردم اما دوست دارم عین باقی مهمونها کارت دعوتمون هم به دستش برسه! اخمام توهم رفت: _تو بهش پیام دادی؟ زیرلب اوهومی گفت: _البته جواب پیامم و نداد! کار خودش و کرده بود... زهرش و ریخته بود و حالا حتم داشتم حال جانا بدتر از قبله،حتم داشتم بعد از خوندن پیامک رویا بهم ریخته... خیلی بیشتر از قبل و من بازهم کاری ازم برنمیومد... منی که فکر میکردم میتونم مراقب جانا باشم اینطوری بازیچه رویا شده بودم!