💕💕💕💕💕💕
💕💕💕💕💕
💕💕💕💕
💕💕💕
💕💕
💕
#مجنون_تواَم🥰
#پارت_490
_تو مریضی،مریض اذیت کردن اون دختر و مطمئن باش هرچی که بشه،هر اتفاقی که بیفته تو حتی یه روز که هیچی ،حتی یه ساعت هم نمیتونی واسه من مثل اون باشی!
قهقهه ای زد:
_من چرا باید بخوام مثل اون دختره گدا باشم؟
و سرش و جلو آورد:
_هوم؟
دیگه حوصلش و نداشتم،تا همینجاهم باهاش مدارا کرده بودم که دوباره ماشین و به حرکت درآوردم و البته این باعث ساکت شدنش نشد:
_یادت نره کارت و بهش برسونی،
همین امشب این کار و کن واگه نتونستی بگو من حتما اینکار و میکنم
و نفس عمیقی کشید:
_هرچند بهش پیام دادم و دعوتش کردم اما دوست دارم عین باقی مهمونها کارت دعوتمون هم به دستش برسه!
اخمام توهم رفت:
_تو بهش پیام دادی؟
زیرلب اوهومی گفت:
_البته جواب پیامم و نداد!
کار خودش و کرده بود...
زهرش و ریخته بود و حالا حتم داشتم حال جانا بدتر از قبله،حتم داشتم بعد از خوندن پیامک رویا بهم ریخته...
خیلی بیشتر از قبل و من بازهم کاری ازم برنمیومد...
منی که فکر میکردم میتونم مراقب جانا باشم اینطوری بازیچه رویا شده بودم!