💕💕💕💕💕💕
💕💕💕💕💕
💕💕💕💕
💕💕💕
💕💕
💕
#مجنون_تواَم🥰
#پارت_733
هنوز جمله اش و هضم نکرده بودم،
نمیدونستم چرا زنگ زده وداره همچین حرفی میزنه که حرفهاش و از سر گرفت:
_معین چند وقتی بود که پیگیر کارهای طلاقتون بود و به گفته وکیل خانوادگیمون امروز فرداست که حکم طلاق صادر بشه،
خواستم بهت بگم که …
که معین طلاقت داده دخترجون!
نفسم تو سینه حبس شد،
نمیدونستم بیدارم یا دارم یه کابوس بی پایان میبینم که ادامه داد:
_البته معادل مهریت به حساب بانکیت تو ایران واریز شده...
یخ زدم...
خون تو رگهام یخ بست و مهناز خانم هنوز داشت دلم و میسوزوند:
_ اون پنج درصد سهام شرکت روهم میتونی به خود من بفروشی و بری پی زندگیت!
حس میکردم راه نفس کشیدنم بسته شده،
چی داشت میگفت؟
از چی داشت حرف میزد؟
از طلاق؟
مگه الکی بود؟
مگه شوخی بود؟
مگه معین میتونست؟