💕💕💕💕💕💕 💕💕💕💕💕 💕💕💕💕 💕💕💕 💕💕 💕 🥰 _پس به جز این فیلمهای نرم و لطیف چهارتا فیلم ترکی و هندی هم دیدی؟ طلبکار نگاهش کردم: _هیچ ربطی به هیچ فیلمی نداره، همیشه دوست داشتم این کارو بکنم، هرچند حتی رقصمم خوب نیست! گفتم و راه افتادم، به سمت در رفتم و پشت در شیشه ای به تماشای بارون که حالا داشت اوج میگرفت ایستادم، به قول معین بهار برای رسیدن عجله داشت و حال و هوای بیرون زیادی خوب بود که واسه چند ثانیه هم که شده همه چیز و یادم رفت و فقط تماشا کردم و درست تو همین لحظه ها حضور معین و پشت سرم حس کردم، درست پشت سرم ایستاده بود که سرش و جلو آورد و تو گوشم لب زد: _بااینکه هنوز زمستونه اما فکر میکنم میتونیم کاری که دوست داری و باهم انجام بدیم... سکوت کرده بودم که ادامه داد: _من حدس میزنم همیشه دوست داشتی یه رقص دونفره زیربارون داشته باشی که اگه غیراز این بود تا الان هزار بار این کار و انجام داده بودی،هزار بار تنهایی رقصیده بودی! نیمرخ صورتم به سمتش چرخید: _یعنی میخوای من باهات برقصم؟ آروم سر تکون داد: _میخوام باهم برقصیم، زیر بارون همونجور که دوست داری!